به گزارش تحلیل ایران در تاریخ پرماجرای انقلاب، هیچ روزی مانند دوازدهم بهمن نبود که در آن، مردی از دودمان پیامبران و بر شیوهی آنان، با دستی پرمعجزه و دلی به عمق و وسعت دریا، در میان مردمی شایسته و چشم به راه، چون آیهی رحمت فرود
آمد و آنان را بر بال فرشتگان قدرت حق نشانید و تا عرش عزت و عظمت برکشید. و هیچ روزی چون چهاردهم خرداد نبود که در آن، طوفان مصیبت و عزا، بر این مردم تازیانهی غم و اندوه فرود آورد. ایران یک دل شد و آن دل در حسرتی گدازنده سوخت، و یک چشم شد و آن چشم در مصیبتی
عظیم گریست. در آن روز، خورشیدی غروب کرد که با طلوع آن، هزار چشمهی نور در زندگی ملت ایران جوشیده بود؛ روحی عروج کرد که با نَفَس روحاللهیاش، پیکر ملت را جان بخشیده بود؛ حنجرهای خاموش شد که نَفَس گرمش، سردی و افسردگی از جهان اسلام زدوده بود؛ لبانی بسته شد
که آیات الهی عزت و کرامت را بر مسلمین فروخوانده و افسون یأس و ذلت را در روح آنان باطل ساخته بود.
او بتها را شکست و باورهای شرکآلود را زدود. او به همه فهماند که انسان کامل شدن، علیوار زیستن و تا نزدیکی مرزهای عصمت پیش رفتن، افسانه نیست. او به ملّتها نیز فهماند که قوی شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجهی سلطهگران انداختن، ممکن است. انوار قرب حق
را صاحبان بصیرت در چهرهی منوّر او دیدند و طعم بِرّ الهی را که در حیات و ممات بر او میبارید، همه چشیدند؛ دعای او مستجاب شد که میگفت: اِلٰهی لَمیَزَل بِرُّکَ عَلَیَّ اَیّامَ حَیاتی فَلا تَقطَع بِرَّکَ عَنّی فی مَماتی؛ «بارخدایا! نیکی تو در ایّام حیاتم پیوسته
نصیب من بوده؛ در زمان مردنم این نیکی را از من دریغ مدار.». با رحلت خود، انقلابی دیگر بر پا کرد؛ ده میلیون دل بیقرار را بر جنازهی خود گرد آورد و صدها میلیون را در سراسر جهان در غم خود عزادار کرد. همانطور که در زندگیاش تختهای فرعونی را لرزانده بود، با مرگ
خود نیز خواب و خیال باطل را از چشم دشمنان ربود.
هر چند ابعاد وسیعی از شخصیت والای امام همچنان ناشناخته مانده و تلاش در کشف و شهود برخی از آنها به زمان بیشتری نیاز دارد لکن تأمل در بخش مشهود از ابعاد شناخته شده شخصیت امام میتواند زوایای نامشهودی را در ابعاد ناشناخته آن مراد دلها آشکار سازد.
به مناسبت فرارسیدن سی و پنجمین سالگرد رحلت جانسوز رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی به بازخوانی روایت چند نفر از شاگردان و دلدادگان آن شخصیت استثنایی خواهیم پرداخت. آنچه در ادامه میخوانید روایت آیت الله ابراهیم امینی از حضرت امام (ره) به نقل از کتاب
سلسله موی دوست است:
امام وقتی اقوال علما را رد می کرد هم خیلی مودبانه سخن می گفت
آن زمانی که به درس امام رفتم درس کفایه جلد دوم و اواسط کلاس بود. درس در مدرسه فیضیه نزدیک حجره شهید مطهری بود. شاگردان آن درس عبارت بودند از شهید مطهری، آیت اللّه منتظری، آقا شیخ عباس ایزدی، آقا شیخ اسداللّه نوراللهی، سیدعباس قزوینی (ابوترابی).
مدتی که به درس رفتم خیلی برایم مطلوب شد و تصمیم گرفتم که همین درس را انتخاب کنم. آقای جعفر سبحانی که از علما و فضلای حوزۀ علمیۀ قم هستند و با هم رفیق بودیم پس از چندی به من گفت: «چرا دیگر به درس آقای داماد نمی آیی»؟ گفتم واقعیتش این است از وقتی
که به درس حاج آقا روح اللّه میروم هرچه میگوید درسش را میفهمم، اما درس آقای داماد برایم سخت است. سپس تشویقش کردم که شما هم به این درس بیایید. ایشان نیز به درس امام آمدند.
من در طول تحصیلم در اصفهان و قم استادان بسیاری داشتم که به همۀ آنها ارادت دارم و از زحمتهایشان قدردانی میکنم. ولی تنها سه نفر توانستند ارادت قلبی و محبت مرا نسبت به خود جلب کنند. این سه نفر مرحوم حاج شیخ محمدحسن عالم نجف آبادی، حضرت استاد
علامه طباطبایی و حضرت امام خمینی (ره) بودند. از همان اوایل تحصیلم حضرت امام مورد توجه و علاقه ام قرار گرفتند و دلیل این امر خصوصیات اخلاقی آن جناب بود. ایشان ذاتاً یک فرد جاذبی بود. و دوستش میداشتیم. از اساتیدی بود که عدهای از طلبهها و شاگردانش
واقعاً شیفته اش بودند.
تأثیر خواندن آیۀ «لو انزلنا هذا القرآن علی …»
یکی دیگر از عواملی که ذاتاً به امام علاقه داشتم شرکت در درس اخلاق ایشان در سال ۱۳۲۱ بود. آن وقت این درس برای من و همۀ کسانی که در جلسه بودند جذاب بود. درس توی مدرسۀ فیضیه بود. طلبهها تعداد محدودی بودند ولی بیشتر، بازاریها و خود قمیها بودند
که شرکت میکردند. درس اخلاق امام افراد را خیلی متحول میکرد. بارها و بارها مردم را به گریه میانداخت. امام تن صدای قوی داشت و هنگامی که به نتیجه گیری میرسید و صدا را بلند میکرد خیلی در روح شرکت کنندگان مؤثر بود. یک دفعه که از درس فارغ شده بودیم
و رفتیم به طرف صحن برای نماز جماعت، بی تاب و بی حال از این حرفها بودیم. متأسفانه الآن آن درسهای اخلاق خیلی یادم نیست. زیرا در صدد نبودیم که بنویسیم. یادم است یکدفعه آیۀ «لوانزلنا هذاالقرآن علی جبل …» را با حالت عجیبی خواندند و گریه می کردند.
افراد هم از این جهت تحت تأثیر قرار گرفتند.
امام درس زکاتی در منزلشان میفرمودند که شاگردهایشان آقای منتظری، آقای مطهری، آقای آقا موسی صدر و چند نفر دیگر بودند.تعداد شاگردان در آغاز درس «طهارت» محدود بود ولی تدریجاً زیاد شد به حدی که در آن زمان بعد از درس آیت اللّه بروجردی درس ایشان از
همه جمعیتش بیشتر بود.
ایشان ذاتاً دارای لیاقت بود. مطالعه جدی میکرد. بیانش خوب بود. ویژگیهای خاص دیگری هم داشت، از این جهت درسش در این مرحله (درس طهارت) به اصطلاح آقایان گرفت و خوب شد و جمعیت خیلی خوبی میآمد و تا آخر ادامه پیدا کرد و از درسهای موفق بود.
حضور در درس در ساعت معین
یکی از ویژگیهای درس امام این بود که وقت را کاملاً رعایت میکردند. خیلی هم مقید بودند که شاگردها سروقت بیایند. متأسفانه گاهی طلبهها سروقت نمیآمدند و ایشان اظهار ناراحتی میکرد ولی خودشان کاملاً سروقت میآمدند. من شاید یاد نداشته باشم
درس ایشان حتی پنج دقیقه دیر شده باشد. گاهی که ما از منزل با ایشان میآمدیم ساعت شروع درس را با آن فاصلهای که از منزل تا محل درس داشتند تنظیم میکردند. مثلاً میدانستند که فاصله منزلشان تا محل درس فرضاً ده دقیقه است این ده دقیقه را جوری حرکت
میکردند که سر ساعت میرسیدند. اگر زود بود توی راه حرکتشان را آهسته میکردند. گاهی هم میدیدند اگر دیر است تندتر میآمدند. خلاصه طوری میآمدند که سروقت در درس حاضر بودند.ایشان بیانش خیلی خوب بود. بیان روشنی داشتند و طلبهها خوب میفهمیدند. ابتدا
مطالب را منظم میکردند سپس با نظم منطقی ارائه میدادند.
امام ابتدا مسأله را توضیح میدادند
امام ابتدا نقل اقوال نمیکرد بلکه اول اصل مسأله را مطرح میکرد و خود مسأله را هم به گونهای مطرح میکرد که کاملاً روشن و واضح باشد که مسأله چیست و آن چیزی که قابل سوال است و باید حل بشود چیست؟ موضوع را خوب روشن میکردند و اطراف و جوانبش را، بیان
میکردند. بعد از آن حق مطلب را به عقیدۀ خودشان مطرح میکردند. حالا به قرآن یا به احادیث یا به اصول به هر حال به هرچه بود استدلال میکردند و ادله شأن را ذکر میکردند. ادلهای را که درست بود مُنقّح و روشن میکردند به طوری که شاگردان کاملاً مطلب را
درک میکردند و می فهمیدند. بعد از اینکه مطلب را خوب توضیح میدادند و خوب استدلالها را نقل میکردند، اگر قولی بود از فقها که مطلب دیگری در این مورد داشتند آن مطلب را نقل میکردند و رد میکردند، یا اگر استدلالی شده بود بر این مطالب که این استدلال
درست نبود ولو خود مطلب درست بود اشاره میکردند که فلانی هم این استدلال را دارد ولی این استدلال درست نیست گرچه مطلب درست است. آنچه که میخواستند رد کنند بعد از اینها بود. این سبک را البته ایشان ظاهراً از آیت اللّه بروجردی اقتباس کرده بودند.
عذرخواهی از بزرگان هنگام رد نظراتشان
یکی از ویژگیهای ایشان در درس این بود که اقوال فقها و علما و بزرگانی که فوت کرده بودند و چه آنهایی که زنده بودند را خیلی با احترام و مؤدبانه ذکر میکردند. اقوالشان را میفرمودند و بعد اگر هم میخواستند رد کنند خیلی مؤدبانه با این تعابیر که، خوب
علما در آن زمانها فرصتشان کم بوده، منابعشان کم بوده و شاید آنها اگر در این زمان ما بودند خیلی بهتر از ما استنباط میکردند مطلب را رد میکردند و گاهی از آنها عذرخواهی میکردند.
سرسختی آقای مطهری در تعقیب اشکال
در پاسخ دادن به اشکالات آماده بود و بدش نمیآمد، خیلی هم خوشش میآمد و تشویق هم میکرد مخصوصاً آنهایی را که خوب اشکال میکردند. شهید مطهری رضوان اللّه تعالی علیه گاهی اشکال میکرد. پراشکال نبود ولی وقتی که اشکال میکرد آنقدر تعقیب میکرد که
خیلی وقتها استاد تسلیم میشد. با اینکه استاد اهل نظر بود اما آنقدر تعقیب میکرد و سرسختی به خرج میداد که حتی گاهی استاد میگفت خوب دیگر بس است. میگفت نه من باید این مطلب را روشن کنم. خیلی سرسخت بود.
سوال فلسفی را در درس فقه و اصول جواب نمیداد
حضرت امام با وجود اینکه اهل فلسفه بود و در فلسفه نیز اهل نظر و دقت، قاعدتاً می بایست مسائل فلسفی را به اصول و فقه میکشید زیرا طبعاً هر کسی در هر قسمتی که تخصص داشته باشد به هر مناسبتی میخواهد مهارتش را پیش بکشد. ولی ایشان برخلاف آنچه که انتظار
میرفت میبود. اصلاً مسائل فلسفی را در درس مطرح نمیکرد، مگر در جاهایی که واقعاً لازم بود. نوعاً این حرف را میزدند که آقایان (علمای گذشته) بی خود مسائل فلسفی را به مسائل اصولی کشیدهاند. سعی میکرد اثبات کند که اصلاً این مسائل مربوط به اینجا نیست
و نباید مطرح کنند. گاهی که طلبهها یک سوال فلسفی میکردند ایشان توی درس جواب نمیداد. گاهی میفرمود که: «اینها را برای اهلش بگذارید، اینجا جای این حرفها نیست. معمولاً تحاشی داشت از اینکه حتی یک سوال فلسفی را در درس پاسخ بدهد. یک روز بنده خدمت
امام گفتم، آقا شما اهل فلسفه هستید و سابقهای در این قسمتها دارید. اگر کسی توی درس سوال فلسفی میکند چرا تحاشی میکنید. انگار که اصلاً از فلسفه توبه کرده اید. ایشان فرمود: «نه من توبه نکرده ام ولی مسائل فلسفی جای خودش را دارد و طرح آن در اینجا
درست نیست. در این زمان اسلام نیاز به فقه دارد و ما باید کارمان را در فقه متمرکز کنیم». من این جمله را همیشه به یاد دارم. شاید آن موقع معنای دقیق و مهم این جملۀ امام را نمیفهمیدم.