ترفندهای نجاری یک آزاده ایرانی در اسارت

تحلیل ایران
    •••••  دوشنبه ۰۲ مهر ۱۴۰۳ — ۲۱:۴۱ کد مطلب : 165105/a   

 

به گزارش تحلیل ایران ، آزادگان دفاع مقدس، زندانی شده در «تکریت ۱۱» او را به‌خوبی می‌شناسند. روحیه بالایی دارد و به‌خاطر همین روحیه، گعده‌های دوستانه‌ای در گروه‌های فضای مجازی و حتی اردوها به راه انداخته است؛ طوری که اگر یک روز فعالیتی نداشته باشد، نبودش ملموس است و دوستانش سراغش را می‌گیرند.

 

 

جریان اسارت عباس نجار هم ازاین‌قرار است که او در جریان عملیات «کربلای ۶» سرباز تخریبچی از لشکر ۸۸ زاهدان بود که به اسارت بعثی‌ها درمی‌آید. بعثی‌ها او را به اسارتگاه «تکریت۱۱» می‌برند؛ اسارتگاهی که حدود ۲ هزار اسیر در آنجا حضور داشتند؛ بدون اینکه نام و نشانی از آنها در دفاتر صلیب سرخ جهانی ثبت شده باشد. در واقع خانواده این اسرا هیچ اطلاعی از وضعیتشان نداشتند و ارتباط متقابلی بین اسرا و خانواده‌هایشان وجود نداشت. حتی تعدادی از خانواده‌های اسرای تکریت ۱۱ برایشان مراسم ختم گرفته بودند.

 

 

«عباسعلی مؤمن» درباره حضور در تکریت ۱۱ و شروع کار نجاری در اسارت می‌گوید: «من از نوجوانی به نجاری و خطاطی علاقه داشتم. از مشهد به جبهه اعزام شدم. بعد از اینکه زخمی شدم، به اسارت بعثی‌ها درآمدم. در اسارت که بودیم، در همان ماه‌های اول می‌آمدند و از اسرا می‌پرسیدند که چه حرفه‌ای بلدند.

 

من هم گفتم: نجارم. یک روز بعد نگهبان داخل آسایشگاه آمد و من را خواست. آن زمان نگهبان‌های اردوگاه هنوز اتاق نداشتند و در چادر زندگی می‌کردند. آنها چند تا جعبه چوبی آوردند و به من گفتند می‌خواهیم با این جعبه‌ها برای ما کمد شخصی درست کنی. ابزار نبود، حتی ارّه نداشتند و فقط یک پیچ‌گوشتی داشتند؛ شروع به ساختن کردم. با کمک لبه جدول کنار محوطه اردوگاه چوب‌ها را می‌شکستم و صاف می‌کردم.»

 

ساخت میز تلویزیون برای اسارتگاه‌ها، عصای چوبی برای اسرای قطع پا، وسایل تزئینی چوبی برای نگهبانان بعثی، تعمیر سطل‌های سوراخ آب، بخش کوچکی از اقدامات عباس نجار در اسارت بود. او حتی گاهی فکری می‌کرد تا بتواند اسرا را از زیر شکنجه بعثی‌ها نجات بدهد. 

ساخت کفش چوبی برای آزاده ایرانی

      

 

از دیگر اقدامات عباس نجار می‌توان به ساخت کفش چوبی برای یکی از اسرای تهرانی اشاره کرد. محمدرضا کریم‌زاده بر اثر اصابت گلوله به پایش و روند درمانی نادرست دچار کوتاهی پا شده بود.

 

به همین خاطر راه‌رفتن برای او مشکل بود. عباس نجار برای او هم فکری می‌کند. او درباره این خلاقیتش می‌گوید: «پای مجروح کریم‌زاده حدود ۷ سانتی‌متر کوتاه‌تر از پای دیگرش بود؛ به همین خاطر هر وقت می‌خواست با بقیه اسرا به سمت سرويس‌های بهداشتی یا حمام برود، از صف عقب می‌افتاد.

 

یک روز که سختی راه رفتن او را دیدم، به این فکر کردم که می‌شود با یک کفش چوبی بنددار مثل کفش‌های چوبی ژاپنی‌ها، مشکل او را حل کنم.

 

در کارگاه نجاری با مجتبی شروع کردیم به برش چوب. با کمربند قهوه‌ای خودم بند کفش را درست کردم و ظرف یک ساعت کفش آماده شد. وقتی کفش رابه‌پایی محمدرضا می‌پوشاندم از خوشحالی اشک امانم نمی‌داد. او با یک‌تکه چوب، راحت راه می‌رفت.»

 

اسرای «تکریت ۱۱» آخرین گروهی از اسرا بودند که وارد کشور شدند؛ چون صدام آنها را گروگان نگه داشته بود تا یک به ۱۰ با اسرای عراقی مبادله‌شان کند. این اسرا ۵ شهریور ۱۳۶۹ به کشور بازگشتند.

روزی که دست به دامان امام رضا(ع) شدم

 

عباس نجار ازدواج می‌کند و صاحب فرزند دختری می‌شود که دچار بیماری مغزی بود. این دختر به ۴ سالگی نمی‌رسد و پزشکان به او توصیه می‌کنند، صاحب فرزند دیگری نشود، اما عباس نجار دست به دامان امام رضا(ع) می‌شود. او می‌گوید: «به‌خاطر سختی‌های اسارت و مشکلات متعدد جسمی پزشکان گفتند سعی کنید صاحب فرزند نشوید.

 

نمی‌خواستم همسرم ناراحت شود. رفتم حرم امام رضا(ع) درد دلی با ایشان کردم و خواستم که نگذارند شرمنده همسرم شوم. یک سال بعد خداوند پسری سالم به ما داد و ۶ سال بعد هم صاحب دختری شدیم. پسرم قهرمان رشته کاراته آزاد (کیوکوشین) در آسیا شد و دخترم هم رشته عکاسی را دنبال می‌کند.»