چوبدستی «یحیی سنوار» در این شهر غوغا به پا کرد!

مریم شریفی
    •••••  ﺳﻪشنبه ۰۶ آذر ۱۴۰۳ — ۰۹:۲۹ کد مطلب : 167990/a   
به گزارش تحلیل ایران برای کسی که در ۴۰سال از عمر ۶۲ساله‌اش با شهدا همنشین بوده، «یحیی سنوار» نمی‌توانست غریبه باشد. برای هنرمندی که در تمام عمر، ذوق و قریحه‌اش را برای خلق تصاویر ماندگار از شهدا وقف کرده، نقش زدن تصویر مجاهد شجاعی که شده بود کابوس نظامیان اسرائیل، ادامه ماموریتی بود که از دوران دفاع مقدس بر عهده گرفته بود. برای استاد پیشکسوت هنر آیینی، یحیی سنوار اصلاً قهرمانی بود از جنس فرماندهان دفاع مقدس؛ همان فرماندهانی که همیشه وسط میدان بودند. اینطور بود که نتوانست از جادوی چشم‌های نافذ شهید سنوار ر‌ها شود. اینطور بود که آتشی که از شهادت یحیای فلسطین در قلب آزادیخواهان دنیا برپا شده بود، شد قلم او برای ترسیم چهره باصلابت شهید...
 
در چهلمین روز شهادت یحیی سنوار، رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس، به سراغ استاد «مجتبی مؤمن»، هنرمند باتجربه سبزواری رفتیم که بعد از عمری هنرنمایی در عرصه دفاع مقدس و ثبت آثاری ارزشمند از شهدای سرافراز ایران‌زمین، حالا با خلق تصویری ماندگار از چریک خستگی‌ناپذیر ملت فلسطین، خبرساز شده است.*(استاد «مجتبی مومن» در حال ترسیم تصویر شهید «محسن حججی» با اثر انگشت)
 
اثر انگشت‌هایی که شمایل یک قهرمان را کامل کرد«دیدن تصاویر لحظه اسارت محسن حججی و شنیدن خبر شهادتش، آرام و قرار را از خیلی‌ها گرفته بود. برای من، تنها چاره آن بی‌قراری، نقش زدن چهره‌اش روی بوم بود. آن روز قبل از هر کاری، وضو گرفتم و قرآن را باز کردم. آیه «رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِیتَاءِ الزَّكَاةِ... (آیه ۳۷سوره نور)» که آمد، دلم روشن شد. با تفألی که به قرآن‌زده بودم، تصمیم گرفتم به شیوه‌ای خاص، تصویر چهره شهید حججی را طراحی کنم. حالا من بودم و یک استامپ و یک بوم ۲ در ۳ متر. بعد از طراحی خطوط اصلی چهره با مداد، در مرحله بعد با استفاده از همان استامپ ساده، تمام اجزای صورت شهید را با اثر انگشتم اجرا کردم! اما این، پایان کار نبود. دلم می‌خواست مردمی که دلشان از شهادت مظلومانه شهید حججی به درد آمده بود را هم در خلق این اثر سهیم کنم...»*(مشارکت مردم سبزوار در تکمیل تصویر شهید حججی با اثر انگشت هایشان)
 
هنرمند پیشکسوت سبزواری مکثی می‌کند و در ادامه با لبخندی که از یک اتفاق جذاب حکایت دارد، می‌گوید: «بعد از طراحی چهره شهید حججی با اثر انگشت، تابلو را از کارگاهم به یک مکان عمومی در وسط شهر انتقال دادم. به ذهنم رسیده بود اجرای قسمت چفیه و لباس شهید را به مردم واگذار کنم. دلم می‌خواست علاقه‌مندان شهید بیایند و با اثر انگشت‌شان، آن تابلو را تکمیل کنند! خبر که دهان به دهان در شهر پخش شد، نتیجه فراتر از انتظار بود. مردم از همه اقشار، پیر و جوان و مرد و زن می‌آمدند و نقاط خالی آن تصویر را با اثر انگشت‌شان پر می‌کردند. صحنه‌های زیبایی بود. واقعاً برایم جالب و شیرین بود که می‌دیدم مردم با اشتیاق در چهارراه اصلی شهر صف کشیده‌اند برای اینکه اثر انگشت‌شان را روی آن تابلو ثبت کنند. دلم شاد می‌شد وقتی می‌دیدم آن اثر آنقدر به دل مردم نشسته. در نهایت، طرح چهره شهید حججی با ۷۰هزار اثر انگشت، کامل شد.»*(استاد «مجتبی مومن»،‌هنرمند پیشکسوت سبزواری)
 
شهید حججی اجازه نداد از شهدا فاصله بگیرم«بعد از ۳۰سال کار رسمی در حوزه دفاع مقدس و شهدا، تصمیم گرفته بودم بعد از بازنشستگی، فضای کاری‌ام را تغییر دهم اما شهید حججی تمام نقشه‌هایم را نقش بر آب کرد! »... نگاهم آنقدر پر از سؤال است که نیاز به طرح پرسش نیست. استاد «مجتبی مؤمن» هم نمی‌گذارد کنجکاوی‌ام طولانی شود و می‌گوید: «در دوران دفاع مقدس، همه اقشار ازجمله هنرمندان تلاش می‌کردند به هر شیوه‌ای که می‌توانند، نسبت به شهدا ادای دین کنند. من هم از سال ۶۴ در کنار سایر هنرمندان سبزوار، داوطلبانه شروع به طراحی چهره شهدای شهر کردیم. *(یکی از آثار استاد مومن)
 
دو سال که گذشت، از ستاد تبلیغات جنگ سبزوار سراغم آمدند و گفتند: مغازه‌ات را ببند و بیا برای طراحی تصاویر شهدا و کار‌های فرهنگی، همراه دائمی و رسمی ما باش. گفتم: می‌آیم چند ماه کمکتان می‌کنم. اما رفتم و پاگیر شهدا شدم... سال ۹۶ که ۳۰سال خدمت رسمی‌ام پر شد، با خودم گفتم: تا حالا، در جایگاه یک کارمند بودم. بازنشسته که بشوم، فضای گسترده‌تری به لحاظ سوژه برای کار دارم. حتی شاید گذرم به بازار تجاری هنر هم افتاد و درآمد بیشتری هم کسب کردم. اما شهادت مظلومانه شهید محسن حججی درست در هفته آخر خدمت رسمی‌ام، همه این برنامه‌ریزی‌ها را به هم ریخت.قصد داشتم آن تابلو با تکنیک اثر انگشت را به‌عنوان آخرین کارم در این حوزه ارائه کنم. می‌خواستم سوژه‌های آزاد و حوزه‌های دیگر هنر طراحی و نقاشی را تجربه کنم اما انگار شهید حججی دست‌هایم را گرفت و دیگر ر‌هایم نکرد. درواقع نگاه محبتش اجازه نداد از شهدا فاصله بگیرم. آن تابلو، شد نقطه عطف کارم و در‌هایی را به رویم باز کرد که تصورش را نمی‌کردم...»*(شهید «مهدی موحدنیا» و پسرش)
 
این همشهری‌های بهشتی‌...«یک ماه از اجرای تابلوی شهید حججی می‌گذشت که یک شب در حسینیه «عطارها»ی سبزوار، جوان محجوبی که بعداً فهمیدم رزمنده مدافع حرم است، نزدیکم آمد و سر صحبت را باز کرد. جوان در‌حالی‌که «ابوالفضل»، پسر کوچولوی یک ساله‌اش را توی بغلش جا‌به‌جا می‌کرد، بی‌مقدمه گریز زد به تابلوی شهید حججی گفت: توی سوریه، عکس اون تابلوی قشنگ رو به همرزمانم نشون دادم و با افتخار گفتم: این، کار هنرمند همشهری ماست...*(شهید مدافع حرم «مهدی موحدنیا»)
 
۲۰ روز بیشتر طول نکشید که خبر شهادت همان جوان که حالا دیگر می‌دانستم اسمش «مهدی موحدنیا»ست، در شهر پیچید! حال غریبی داشتم. مدام آن صحنه برخوردمان که او بچه در بغل، آنطور متواضعانه از تابلویم تعریف می‌کرد، در ذهنم تداعی می‌شد. عاقبت هم، ارتباط قلبی که با آن شهید تازه‌آشنا برقرار کرده بودم، مرا پای بوم کشاند.*(اجرای تصویر شهید موحدنیا با استفاده از گلبرگ های گل)
 
 
لطافت برخوردی که شهید موحدنیا آن شب با من داشت، باعث شد تصمیم بگیرم طرح چهره او را با نصب گلبرگ‌های گل و با استفاده از تكنیك تكه‌چسبانی(كلاژ) نقش بزنم. وقتی طرح چهره شهید موحدنیا با مجموعه‌ای از گلبرگ‌ها آماده شد، باز هم مردم را فراموش نکردم. این بار، از دوستان شهید و خانواده محترم او دعوت کردم با چسباندن برگ‌های سبز در قسمت لباس شهید، در تکمیل این تابلو مشارکت کنند. آن اثر که با استفاده از ۲هزار گلبرگ رنگارنگ ترسیم شده بود، در شب سوم شهادت شهید مهدی موحدنیا در گلزار شهدای سبزوار رونمایی شد.»*(شهید مدافع حرم «محمد جاودانی»)
 
وقتی زائران امام رضا(ع)، همکار آقای نقاش شدند«رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست/ می‌کشد هرجا که خاطرخواه اوست» این حکایت احوال مجتبی مومن بود بعد از مرحله تازه‌ای که به برکت نگاه شهید حججی شروع کرده بود. آقای نقاش به رسم سال‌های دفاع مقدس اما این بار فارغ از چارچوب وظایف سازمانی، قصد کرده بود هنرش را برای پر‌آوازه‌تر کردن نام شهدا خرج کند و در این مسیر، به آنچه برایش مقدر می‌شد، دل می‌داد: «به اواخر ماه صفر و ایام شهادت امام رضا(ع) نزدیک می‌شدیم که از شهرداری منطقه۲ مشهد با من تماس گرفتند. تابلوی شهید حججی را دیده بودند و دعوت کردند برای اجرای تصویر چهره شهید مدافع حرم «محمد جاودانی» با همان تکنیک به مشهد بروم. قرار شد طرح چهره شهید جاودانی را بکشم و رونمایی و تکمیل آن با اثر انگشت مردم، در مراسم آغاز به کار غرفه‌های خدمات‌رسانی به زائرین پیاده امام رضا(ع) در عرصه میدان شهدا انجام شود.*(تکمیل تصویر شهید جاودانی با اثر انگشت های زائران امام رضا(ع))
 
تابلو که در معرض دید مردم قرار گرفت، ولوله‌ای به پا شد. دیگر حریف علاقه‌مندانی که می‌خواستند با اثر انگشت‌شان در تکمیل تصویر شهید سهیم شوند، نمی‌شدیم. ۳، ۴تا استامپ گذاشتیم و دو صف برای خانم‌ها و آقایان تشکیل شد.آن روز، تعداد زیادی از مردم مشهد و زائرانی که از نقاط مختلف کشور به زیارت امام رضا(ع) آمده بودند، اثر انگشت‌شان را پای تابلوی شهید جاودانی به یادگار گذاشتند و اسمشان را در فهرست خالقان این اثر ثبت کردند.»*(سردار شهید «غلامرضا پروانه»)
 
برای شهید راه کربلا چه می‌کنی؟«سال ۹۸ که پیکر سردار شهید «غلامرضا پروانه» بعد از ۳۶ سال تفحص شد و به سبزوار برگشت، شهرمان یکپارچه شور و حماسه شد. حال و هوای سال‌های دفاع مقدس در دل‌ها زنده شده بود و من هم دلم می‌خواست برای ادای دین به این شهید عزیز، حرکتی انجام دهم. همان روز‌ها بود که‌ ایده جذابی به ذهنم رسید. در قدم اول، از کنار هم قرار دادن ۱۳۳۸ عدد تربت کربلا به نیت سال تولد شهید پروانه، یک بوم خاص ساختم و در قدم بعد، طرح چهره او را روی آن بوم خاص اجرا کردم...» *(اجرای تصویر شهید غلامرضا پروانه روی 1338 عدد تربت کربلا)
 
 
اما چرا تربت کربلا؟ می‌پرسم و استاد مومن در جواب می‌گوید: «سردار غلامرضا پروانه در سال۶۲ در جزیره مجنون در جنوب عراق به شهادت رسید و پیکر پاکش ۳۶سال در آنجا ماند. قهرمانانی مثل شهید پروانه، شهدای راه کربلا بودند. اگر امروز مسیر کربلا باز شده و در مراسم اربعین، جمعیت میلیونی زائران به سمت حرم اباعبدالله الحسین(ع) به راه می‌افتد، نتیجه جان‌فشانی شهداست. من هم به همین دلیل و برای تجلیل از فداکاری‌های شهید پروانه، طرح چهره او را روی تربت کربلا ترسیم کردم.»*(اجرای تصویر شهید سردار حاج «قاسم سلیمانی» با اثر انگشت)
 
 
وقتی حاج قاسم، پای هنرمند سبزواری را به آن سوی مرز‌ها باز کرد۱۳دی سال ۹۸، دنیا برای خیلی‌ها از حرکت ‌ایستاد. با شهادت حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس توسط تروریست‌های آمریکایی، نه‌فقط مسلمانان و شیعیان بلکه میلیون‌ها آزاده در سراسر دنیا رخت عزا بر تن کردند. خون پاک سرداران مقاومت اما در رگ آزادیخواهان جوشید و جبهه‌ای به وسعت تمام جهان در مقابل آمریکا شکل گرفت.شهادت فرمانده بدون مرزِ دنیای اسلام برای نقاش پیشکسوت سبزواری هم، شروع فصل جدیدی بود که هنرنمایی‌های خاص او را به آن سوی مرز‌ها برد: «وقتی تصویر چهره شهید حاج قاسم سلیمانی را با ۵۵ هزار اثر انگشت ترسیم کردم و باز هم مردم را در تکمیل آن تابلو مشارکت دادم، فکر نمی‌کردم چه اتفاقات پربرکتی انتظارم را می‌کشد. مدتی بعد، بچه‌های خوزستان تماس گرفتند و دعوت کردند نماهنگی با موضوع خلق آن تصویر با اثر انگشت، در نخلستان‌های آبادان تولید کنیم. اما این تازه شروع ماجرا بود...*(اجرای تصویر حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس در کربلا با مشارکت زائران حسینی)
 
 
 
01:41
۵٫۲ مگابایت
در سومین سالگرد شهادت سردار، با یک تماس، پای من به بهشت باز شد! فرد آن طرف خط می‌گفت: می‌آیید در کربلا، تصویر حاج قاسم و ابومهدی را با همان سبک اثر انگشت اجرا کنید؟ و نمی‌دانست دل من برای آن قطعه از بهشت، پر می‌کشد... لطف خدا و عنایت شهدا وقتی در حق من کامل شد که درست در شب نیمه شعبان، تابلوی تصویر سردار سلیمانی و ابومهدی را در کربلا در باب‌القبله رونمایی کردم. آن شب با استقبال مردم عراق و زائران کربلا برای مشارکت در تکمیل آن تابلو با ثبت اثر انگشت‌شان، صحنه‌های قشنگی خلق شد و خاطره ارزشمندی برای من به یادگار ماند.»
 
 
مردانی از جنس آهن و به لطافت برگ گل!«با توجه به سابقه ۳۵ساله فعالیت در زمینه دفاع مقدس و تصاویر شهدای سبزوار و ارائه کار‌های ابتکاری و متنوع بعد از شهادت محسن حججی، دیگر هر اتفاقی در حوزه مقاومت و شهادت پیش می‌آمد، همشهری‌ها توقع داشتند من با یک کار جدید نسبت به آن واکنش نشان بدهم. من هم پاسخ به این مطالبه را رسالت خودم می‌دانستم. بر همین اساس، در اولین سالگرد شهادت حاج قاسم که با چهلمین روز شهادت شهید فخری‌زاده همزمان شد هم، تصمیم گرفتم با یک شیوه خلاقانه‌، تصویر این دو شخصیت بزرگ را روی بوم بیاورم؛ با سبکی که هنوز هم کسی مشابه آن را کار نکرده.»*(استاد مجتبی مومن،‌ استاد پیشکسوت نقاشی)
 
استاد مجتبی مومن که حالا دیگر به شیوه‌های خاص و منحصربفردش در طراحی چهره شهدا شناخته می‌شود، بر‌می‌گردد به ۴سال قبل و می‌گوید: «آن روز در گلزار شهدای سبزوار، هیچ‌کس نمی‌دانست قرار است چه اتفاقی بیفتد؛ حتی همسر شهید مهدی موحدنیا و همسر شهید رضا داودی(شهدای مدافع حرم سبزوار) که برای اجرای مراسم رونمایی دعوت شده بودند. همه حاضران با تعجب به ۲تابلوی سفیدی که در گلزار قرار داشت، نگاه می‌کردند و کنجکاو بودند بدانند چه چیزی قرار است روی آن‌ها نقش ببندد.*(مشارکت همسران شهدای مدافع حرم سبزوار در ترسیم چهره شهید حاج قاسم سلیمانی با استفاده از براده های آهن)
 
از قبل، دو ظرف پر از براده‌های آهن و گلبرگ‌های گل آماده کرده بودم. از همسران شهدا خواستم آن براده‌های آهن و گلبرگ‌ها را روی تابلو‌ها بپاشند. تصویر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید فخری‌زاده که روی تابلو‌ها نمایان شد، صدای صلوات مردم در گلزار پیچید... ماجرا این بود که من، در قسمت پشت تصویر این دو شهید عزیز، ورق‌های آهن‌ربایی کار کرده بودم! وقتی همسران شهدا، براده‌های آهن را روی تابلو‌ها پاشیدند، براده‌ها توسط آن ورق‌های آهن‌ربایی جذب شدند و تصاویر حاج قاسم و شهید فخری‌زاده روی تابلو‌ها نمایان شد. با اجرای این ‌ایده خاص، می‌خواستم بگویم شهید سردار سلیمانی و شهید فخری‌زاده، مردانی از جنس آهن و به لطافت برگ گل بودند...»
 
به یاد «ابوابراهیم» که در مقابل بت‌ها سر خم نکرد...اما مگر می‌شود هنرمندی که عمرش را در همنشینی با شهدا و ماندگار کردن یاد آن‌ها با ثبت تصاویرشان گذرانده، نسبت به طوفان الاقصای شیربچه‌های حماس در ۷ اکتبر و سلسله حوادث عظیم بعد از آن، بی‌تفاوت مانده باشد؟ آن دسته از علاقه‌مندان که با اخبار جامعه هنری در چند وقت اخیر همراه بوده‌اند، گواهی می‌دهند که پاسخ این سؤال، منفی است. نقاش پیشکسوت سبزواری این بار برای بزرگداشت شهید «یحیی السنوار» مجاهد خستگی‌ناپذیر فلسطینی و رئیس دفتر سیاسی حماس، آستین‌هایش را بالا ‌زده و باز هم با یک ‌ایده ابتکاری و جذاب، هنرش را برای خدمت به جبهه مقاومت به کار گرفته است.
 
از ماجرای خلق این اثر کم‌نظیر که می‌پرسم، چشم‌های استاد مومن از هیجان برق می‌زند و در همان حال می‌گوید: «بعد از شهادت یحیی سنوار، وقتی دوستان حسینیه هنر سبزوار پیشنهاد کردند حرکتی به یاد او انجام دهم، مثل ماجرای تصویر شهید حججی و شهید حاج قاسم سلیمانی، باز هم از قرآن مدد خواستم. درواقع در اینطور موقعیت‌ها، دلم می‌خواهد از قرآن، رخصت و راهنمایی بگیرم.کلام‌الله را که به نیت شهید سنوار باز کردم، قرآن کریم با آیه ۱۲۰ سوره نحل جوابم را داد: «إِنَّ إِبْرَاهِیمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلَّهِ حَنِیفًا وَلَمْ یَكُ مِنَ الْمُشْرِكِینَ(همانا ابراهیم، امتی فرمانبردار و یکتاپرست بود و هرگز به خدای یکتا شرک نیاورد)». با دیدن کلمه «ابراهیم»، دلم آرام گرفت چون شهید سنوار با کنیه «ابوابراهیم» شناخته می‌شد.
 
وقتی چوبدستی «یحیی سنوار»، منبع الهام استاد نقاشی شدحالا باید برای اجرای تصویر یحیی سنوار، دنبال یک‌ایده نو و جذاب می‌گشتم. اینجا، خود شهید به کمکم آمد. با مرور تصاویر لحظات آخر زندگی شهید سنوار که او با آخرین رمق‌ها، چوبدستی‌اش را به طرف کوادکوپتر اسرائیلی پرتاب کرد، چیزی در ذهنم جرقه زد. همان چوب ساده، شد منبع الهام من.
 
 
قبل از هر چیز، تعداد زیادی چوب در همان اندازه چوب یحیی سنوار بریدم و از چسباندن آن‌ها به هم، یک بوم ۲ در ۳متر ساختم. بعد، در بعضی قسمت‌های آن بوم، برگ‌های سبز کار گذاشتم؛ یعنی اینکه این چوب‌ها، خشک و مرده نیستند بلکه زنده‌اند و جوانه می‌زنند. یعنی اینکه راه شهید یحیی سنوار، یک مسیر سبز پرامید است.*(اجرای تصویر شهید «یحیی سنوار» با تکنیک «سوخته‌نگاری» و با استفاده از آتش فندک توسط استاد «مجتبی مومن»)
 
نوبت به مرحله حساس کار که رسید، بوم را به حسینیه هنر بردم و با ابزار کارم که عبارت بود از یک فندک ساده!، شروع به طراحی تصویر شهید یحیی سنوار روی آن بوم چوبی کردم. این سبک طراحی که به سبک سوخته‌نگاری معروف است، از طریق سوزاندن سطح چوب، پارچه یا چرم اجرا می‌شود.*(تصویر چهره شهید یحیی سنوار که با سبک سوخته‌نگاری اجرا شده است)
 
تصویر چهره شهید سنوار را که با آتش فندک روی آن بوم چوبی ترسیم کردم، تابلو را به وسط شهر بردم و آن را جلوی درِ مسجد جامع سبزوار که قدمتی ۸۰۰، ۹۰۰ساله دارد، قرار دادم. این بار، دلم می‌خواست بدون هیچ‌گونه اطلاع‌رسانی قبلی و بدون حضور مسئولان، اثر جدیدم را فقط با حضور و مشارکت مردم رونمایی کنم. اینطور بود که تابلوی چهره شهید سنوار بعد از نماز ظهر، در جمع نمازگزاران و به دست امام جماعت مسجد جامع و نماینده امام جمعه سبزوار رونمایی شد...»*(بریدن انگشت شهید یحیی سنوار و جسارت به دندان های او توسط نظامیان صهیونیست، تداعی کننده روضه های کربلا بود)
 
 
مردی که شهادتش، تکرار حماسه کربلا شد...صحبت از مظلومیت همراه با اقتدار شهید یحیی سنوار که به میان می‌آید، آسمان قلب استاد پیشکسوت نقاشی، ابری می‌شود و در همان حال می‌گوید: «من، نقش زدن تصاویر شهدا را معمولاً از چشم‌ها شروع می‌کنم. اساساً خشت اول در طراحی چهره، طراحی چشم‌هاست. وقتی با شهید، چشم در چشم می‌شوم، انگار با او ارتباط قلبی برقرار می‌کنم.چشم‌های شهید سنوار را که با آتش فندک روی بوم چوبی نقش زدم، ماجرای شهادتش در ذهنم تداعی شد. می‌دانید، شهادت او، انگار تکرار حماسه کربلا بود؛ تشنگی و گرسنگی‌اش، تنهایی‌اش، محاصره شدنش توسط نیرو‌های دشمن و... و در آن میان، قطع انگشت او توسط نیرو‌های اسرائیلی، از همه تکان‌دهنده‌تر بود.