پنج تفاوت طالبان و تحریرالشام/ در برابر جولانی چه باید کرد؟

تسنیم
    •••••  شنبه ۲۴ آذر ۱۴۰۳ — ۱۳:۴۸ کد مطلب : 168815/a   

به گزارش تحلیل ایران،   وحید خضاب، تاریخ‌پژوه و کارشناس گروه‌های مقاومت در یادداشتی نوشت: با فروپاشی پیاپی خطوط دفاعی ارتش سوریه و سقوط شهرها و روستاها و پادگان‌ها با سرعتی فراتر از حد تصور همگان (حتی فراتر از تصور و آرزوی خود مهاجمین) و با توجه به نوع رفتاری که روس‌ها در پیش گرفته‌اند، و دست آخر با سقوط سریع دمشق، بسیاری از وجود توطئه و «هماهنگی پشت پرده» سخن می گویند.

 

در این بین، کسانی با یادآوری پیشروی بسیار سریع طالبان در آخرین روزهای حکومت جمهوریت و عقب‌نشینی ارتش و نیروهای امنیتی-انتظامی افغان از برابر آنها، فرضیۀ «افغانستانی کردن سوریه» و «تحویل سوریه به تحریر الشام» (مانند «تحویل افغانستان به طالبان») را مطرح می‌کنند.

 

البته تلاش‌های تحریرالشام و مشخصا خود جولانی برای «ری برندینگ» و بیانیه‌های «رحمانی»ای که صادر می‌کند (و در تعارض 180 درجه ای با رویکرد همین شخص و گروه‌های هم‌پیمانش چه در عراق و چه در سوریه قرار دارد)، نوعی مشابهت‌سازی بین آنها با «طالبان دوم» (که به تفسیر برخی، رفتار آنان نیز از سال 1996 تا 2019 تفاوت های اساسی کرده بود) برقرار می‌کند. اما تفاوت‌هایی چند بین این دو قضیه به نظر می‌رسد.

 

اولین تفاوت: سطح سیطره پیش از فتح

اولین تفاوتی که بین طالبان و تحریر الشام به چشم می‌آید، موقعیت نظامی آنها پیش از شروع پیشروی است.

تحریر الشام در منطقه‌ای محاصره شده از داخل (یعنی ادلب) با تکیه به حمایت‌های ترکیه، به زیست خود در جغرافیایی محدود ادامه می‌داد. هرچند هفتاد و دو ملتِ حاضر در ادلب در این سال‌ها همچنان مشغول آموزش و تجهیز بودند اما جغرافیای حاکمیت آنان به هر روی چیزی بیش از یک استان (و بخش های کوچکی از استان حلب) نبود.

اما طالبان روزی که حملۀ گسترده و نهایی خود را آغاز کردند، عملا 70 درصد خاک افغانستان را در اختیار داشتند. بسیاری از کسانی که به افغانستان سفر کرده بودند می‌دانستند که از شهرها که بگذریم، تقریبا تمامی روستاها و راه‌های مواصلاتی آنها عملا تحت اختیار طالبان قرار دارد. در واقع، طالبان سالها «حاکم در سایۀ» مناطق غیرشهری افغانستان بود و آنچه در روزهای تهاجم نهایی رخ داد، برای بسیاری از ناظرین از سال‌ها قبل قابل پیش‌بینی بود و بسیاری، آن را به صراحت به زبان هم آورده بودند.

دومین تفاوت: وابستگی خارجی

دومین تفاوت بین طالبان و تحریر الشام، به مسئلۀ وابستگی خارجی آنها باز می گردد. طالبان از مدتی «پس از» تأسیس، رسما زیر چتر دستگاه اطلاعاتی ارتش پاکستان قرار داشت (و البته سعودی‌ها و اماراتی‌ها هم تلاش داشتند سیطره‌ای بر آنها بیابند که چندان موفق نبود). طالبانِ پس از سرنگونی، به اجبار شرایط جنگی به پاکستان نزدیک‌تر شد ولی نوع رفتار پاکستان با آنها، طالبان را از این کشور دور کرد. این روند منجر به دوست یابی‌های دیگری برای طالبان شد (که در بندی دیگر به آن خواهم پرداخت). به هر روی، روزی که طالبان مجددا حاکم افغانستان شد، روابط سابق را با پاکستان نداشت. درگیری‌های متعدد مرزی در دوران جدید بین پاکستان و افغانستان و برخی موضع گیری‌های علنی شدۀ مقامات ارشد دو کشور علیه یکدیگر، نشان از آن دارد که دوران تحت‌الحمایگی طالبان زیر نظر آی.اِس.آی سپری شده است.

 

اما تحریر الشام و بسیاری دیگر از هم‌پیمانان ترک‌تبار یا تُرکی‌خواه آن، عملا به عنوان شاخۀ سوری دستگاه اطلاعاتی و ارتش ترکیه عمل می‌کنند. این گروه‌ها نه تنها با سلاح و اطلاعات و آموزش ترکی، بلکه از آن مهم‌تر با «اجازۀ» ترکیه می‌جنگند. این تفاوت، قطعا در ایندۀ نزدیکی پس از پیروزی این گروه‌ها و حاکم شدنشان بر سوریه نیز خود را نشان خواهد داد که اولین وجهۀ آن، درگیری داخلی بین حاکمان تازه، با دیگر گروه‌های داخلی (مشخصا کردها و اسلام‌گرایان مخالف ترکیه، یا وابسته به دیگر دستگاه‌های اطلاعاتی) خواهد بود. آنچه پس از فتح حلب در درگیری بین کردها و تحریر الشام در محلۀ شیخ مقصود رخ داد و شکل وسیع‌تر آن در منبج واقع شد و همچنین زد و خورد نسبتا جزئی (ولی مهم) بین جیش الاسلام و تحریرالشام، بیرون زدن نوک همین کوه یخ است.

طالبان هرچه بود، نسبتا مستقل بود. مسلحین فعلی سوری، حتی نسبتا هم مستقل نیستند، دستکم ‌فعلا.

 

سومین تفاوت: یکدستی و چندپارگی

سومین تفاوت بین طالبان و تحریر الشام و هم‌پیمانانش در خود همین عنوان نهفته است: در افغانستان، «طالبان» بر کشور مسلط شد، ولی در سوریه، تحریر الشام و «هم پیمانانش» به قدرت رسیده‌اند. گذشته از این، بخشی از کسانی که با نظام می‌جنگیدند، هم‌پیمان اساسی تحریر الشام محسوب نمی‌شدند و خارج از «اتاق عملیات مشترک» آنان قرار داشتند. گذشته از این دو دسته، بازیگران فروملی دیگری هم هستند که در درگیری جاری دخیل نبودند و ممکن است فرداروزی در جای دیگری به تناسب دیگری سر بلند کنند. اگر فقط بخواهم به اسامی برخی گروه‌های این سه دسته اشاره کنم باید فهرست بلندبالایی بنویسم.

این گروه‌ها که نه وابستگی خارجی واحدی دارند، نه منابع مالی و نظامی واحدی و نه حتی منافع واحدی. طبیعی است که حتی «هدف غایی واحد» نداشته باشند.

 

البته باید اذعان کرد که تجربۀ حکمرانی در ادلب و ریف حلب، در این سال‌ها بسیاری از این گروه‌ها را «به ضرورت» به یکدیگر نزدیک کرده است. نوع عملکرد منضبطی که این گروه‌ها در حملۀ اخیر از خود نشان داده‌اند و پیروی‌شان از اتاق عملیات مشترک و حتی گردن گذاشتن «عمومی»‌شان به دستورات رسانه‌ای (از جمله منتشر نکردن رفتارهای خشن -که در همین نبردها هم بسیار از آنها سر زده) نشان از آن دارد که «بخشی» از آنها به سمت یک «ائتلاف محکم» حرکت کرده اند. اما ائتلاف، و یا حتی اتحاد، در هر حال به یکدیگر «چسباندن» اجزای مختلف است و با «یکپارچگی ذاتی» متفاوت است و عوامل افتراق‌زا، می‌تواند در آیندۀ رسیدن به قدرت خود را نشان دهد (ضمنا گروه‌هایی که از اصل با این ائتلاف همراه نیستند افتراقشان از اینان، بدیهی است.)

 

اما طالبان روزی که به قدرت رسید یک کل یکپارچه بود. بسیاری در همان زمان از وجود اختلافات درونی و تفاوت قطب های مختلف در داخل طالبان (پیشاور-کویته) سخن می‌گفتند. برخی معتقد بودند حقانی‌ها کلونی جداگانه‌ای در دل طالبان محسوب می‌شوند. دسته‌ای دیگر نیز به گمان اینکه طالبان یک گروه قبیله‌ای با مناسبات بدوی است، از عدم امکان «فرماندهی» واحد و فرمانبرداری یکپارچه حرف می‌زدند. ولی طالبان در واقع یکپارچه بود، همۀ فرماندهانش از «امیرالمومنین» (ملا هبة‌الله)  تبعیت می‌کردند و حتی در روستاهای دورافتاده نیز خط قندهار خوانده می‌شد. نتیجه آنکه خوب و بدِ طالبان هر چه بود، در فردای بعد از پیروزی «قابل شناخت» و «قابل بررسی و ارزیابی» بود. این مسئله در سوریه وجود ندارد و حتی اگر تمایلی به انجام این ارزیابی و تأمل در قبال حاکمان تازه وجود داشته باشد، در واقع کار دشواری در قبال این «پازل قدرت» در پیش است.

 

چهارمین تفاوت: تغییر یا استمرار

چهارمین تفاوت بین طالبان و تحریر الشام، به «تغییر» این دو گروه برمی‌گردد. روایت غالب این است که هم طالبان هم تحریرالشام، «تغییر» کرده‌اند. آنچه طالبان را در سال 1996 به القاعده پیوند می‌زد، بعدها از بین رفت و طالبان امروز تلاش دارد یک حاکمیت ملی در افغانستان داشته باشد. از نظر تعامل با شهروندان نیز تفاوت‌هایی پیدا کرده است. تحریرالشام نیز به وضوح تغییر کرده است. تفاوت آن جولانی‌ای که در ابتدای جوانی برای «جهاد جهانی» به عراق رفت و در آنجا به  نیروهای تکفیری پیوست و بعد از تشکیل امارت اسلامی عراق جزو نیروهای آنان شد و دست آخر با فرمان امیر دولت اسلامی عراق برای تأسیس شاخۀ این امارت به سوریه رفت و در حالی که بیعت ابوبکر البغدادی و ایمن الظواهری را (هر دو، و در طول هم) بر گردن داشت جبهة النصرة را تأسیس کرد، با جولانی امروز که با PBS و CNN مصاحبه می‌کند و از کنار گذاشتن رویای امارت اسلامی سخن می‌گوید بسیار هویداست.

 

اما در واقع هم تحریر الشام و هم طالبان، هم تغییر کرده‌اند و هم تغییر نکرده‌اند. طالبان، در زمینۀ رفتار با مردم تحت حاکمیتش و نوع رفتار با کشورهای پیرامونش و جامعه جهانی حقیقتاً تغییراتی کرده (گرچه طالبان هرگز داعیه جهاد جهانی و رویاهای فراملی نداشت) اما در زمینۀ اعتقادات، طالبان همان است که بود. نه در ادبیات ملا هبة الله تفاوتی با ادبیات ملاعمر مشاهده می شود و نه در تمایل آنان به «تحکیم شرع الله» با قبل فرقی هست (هرچند نوعی اولویت‌بندی آنان و «شکل» چنین کاری و مصلحت‌سنجی‌های پراگماتیستی‌شان قطعا تغییر دارد). در واقع، آنچه رفتارهای خشن و عجیب طالبان در دوران پیشین را می‌ساخت، بیشتر به وضعیت جنگ داخلی افغانستان باز می‌گشت. بخشی از آنچه به آنان منتسب می‌شد نیز از اساس ربطی به آنان نداشت (مثل حمله به کنسولگری ایران در مزارشریف یا عملیات‌های انتحاری سال‌های اخیر). طالبان هیچ وقت (به صورت عمومی) رویکرد وهابی و یا ضدشیعی نداشت (هرچند با شیعیان هم جنگید و بسیار هم شیعه کشت، اما با سنی‌ها هم جنگید و بسیار هم سنی کشت).

 

تحریر الشام اما بیشتر تلاش می کند که رفتار خود را دیگرگون «نشان دهد». این را که آیا واقعا تغییر کرده یا خیر، فعلا نه می‌توان رد کرد نه تایید. به نظر برای قضاوت در این زمینه باید اندکی صبر کرد. اما در هر حال، طالبان بدون تغییر ماهوی، تا حدی پراگماتیستی عمل می‌کند. اما تحریر الشام مدعی تغییر ماهیت است. تغییر رفتار بر اساس منافع عملگرایانه را راحت‌تر می شود پذیرفت تا اینکه کسی ادعا کند از آن سیاهیِ غلیظ به این سفیدیِ درخشان رسیده که حتی در کشورهای مدعی دموکراسی هم نظیرش کمتر یافت می‌شود.

 

پنجمین تفاوت: نگاه به ایران

آخرین تفاوتی که بین طالبان و تحریرالشام به نظر می‌رسد، مستقیماً به ایران مربوط است. طالبان، در دهۀ 70 شمسی رویکرد دوستی با ایران نداشت. اینکه آیا می شد به آنها نزدیک شد یا نه و آیا داخلی‌های ما (از دولت اصلاحات گرفته تا نیروی قدس) در این زمینه درست عمل کردند یا خیر، داستانش دیگر است. اما به هر روی همین طالبانِ پاکستان‌زدۀ دور از ایران، چنانکه پیشتر گفتم، به مرور از پاکستان فاصله گرفت و در حالی که تاجیکستان حاضر نبود روی خوش به او نشان دهد (و اصلا وزنی هم نداشت که بخواهد نقش حامی طالبان را بازی کند) به ایران نزدیک شد. وجود دو دشمن مشترک، به این نزدیکی کمک کرد: یکی آمریکایی‌ها (که افغانستان را در اشغال داشتند و هم‌آنان طالبان را سرنگون کرده بودند) و دیگری داعش که دشمنی‌اش با طالب کم از دشمنی‌اش با ایران نداشت.

مهم تر از این کمک ها، اما روابط طالبان با ایران بود که در همین سال‌ها به مرور افزایش می‌یافت. به موازات کاهش ارتباط عربستان و پاکستان از شورای کویتۀ طالبان، ایران سعی کرد این خلأ را پر کند. بد نیست در این زمینه، بخشی از کتاب آنتونیو جیوستوزی را مرور کنیم. او می‌نویسد: «[دستکم تا] پیش از بهار 2016، هیچ وقت نشده بود که وقتی اعضای طالبان [در زمینه‌ای] با سپاهی‌ها موافق نباشند [و حرف آنها را گوش ندهند]، ایرانی‌ها این اعضای طالبان را دستگیر یا آنها را ترور کنند. یکی از اعضای ارشد و فعال طالبان در اکتبر 2014 برای تیم ما می‌گفت: "وقتی ما در پاکستان بودیم، با ترس و لرز زندگی می‌کردیم چون دولت پاکستان، با طالبان صادق نیست؛ پاکستانی‌ها غالباً اعضای ما را دستگیر می‌کنند.

 

خود شورای رهبری [طالبان] هم سازماندهی خوبی ندارد. ولی در دفتر مشهد، خانواده‌های ما در امنیت‌اند و از آنها پشتیبانی مالی می‌شود، بچه‌های ما در مدارس دینی آنجا درس می‌خوانند. ایران از ما زورگیری [و ما را با تهدید مجبور به انجام کاری] نمی‌کند، در حالی که پاکستان به ما می‌گوید فلان کار را بکنید وگرنه خانواده‌تان را [گروگان] می‌گیریم." (گفتگو با یک عضو فعال و ارشد طالبان در غرب افغانستان، بخش گفتگوهای رهبری طالبان، 5 اکتبر 2014)»

 

فشرده آنکه روزی که طالبان در افغانستان به حکومت رسید، در واقع یک «هم‌پیمان دو فاکتو»ی ایران در آنجا به تخت می‌نشست. اما تحریر الشام، دقیقا خلاف آن است. جولانی در هرچه تغییر کرده باشد در تنفر از ایران تغییری نکرده است. نوع رفتارهای آنان در همین چند روزه با مقرهای ایرانی ها نشانی از همین امر است. در ویدئوی «شیک» جولانی که به محمد شیاع السودانی (نخست وزیر عراق) پیغام صلح و آشتی می‌داد نیز همین مسئله هویدا بود. جولانی به السودانی گفت: «همانطور که در جنگ "ایران و منطقه" خود را دور نگاه داشتید، در این جنگ هم خود را دور نگاه دارید.» می‌بینیم که جولانی حتی حاضر نشد بگوید «جنگ ایران و اسرائیل» و گفت «حرب الایران و المنطقة»! او در مصاحبه با سی ان ان هم قریباً ده بار از ایران یاد کرد که عمدۀ آنان رویکرد انتقادی داشت و حتی در جایی که از امکان همکاری با ایران سخن می‌گفت (و البته این، نکتۀ مثبتی است و نباید آن را نادیده انگاشت) باز، چارچوب کلامش نقد تند عملکرد گذشتۀ ایران در سوریه بود.

در این چارچوب، چه جولانی تغییر کرده باشد چه نه، و چه طالبان تغییر کرده باشند چه نه، آن روز که طالبان افغانستان را زیر نگین آورد، عملا دوست ایران بود و جولانی و یاران و هم‌پیمانانش در حال حاضر دوست ایران نیستند.

چه باید کرد؟

سیاست، خصوصا سیاست بین‌الملل، عرصۀ رویاپردازی و تفکر رمانتیک نیست. به دور از شعار، باید اندیشید که منافع ملی و منافع ایدئولوژیک کشور (که از قضا، درهم‌تنیدگی فراوانی با یکدیگر دارند) چگونه تامین می‌شود. هر آنچه ذکرش رفت، فقط برای فهم دقیق چیزی است که در حال حاضر «هست». در این شرایط، نباید مسئولان سیاسی و امنیتی و نظامی را تحریک به برخورد کرد. باید به سمت ارزیابی دقیق و واقع‌گرایانه از گزینه‌های موجود برای ایران در قبال حاکمان جدید این کشور (که مصداقش را می‌توان جداگانه به بحث گذاشت) حرکت کرد. اما از سوی دیگر، برای توجیه چنین اقدام معقولی، نباید واقعیت را دیگرگون جلوه داد و تصویری از جولانی و هم‌پیمانانش ساخت که واقعیت ندارد.

 

به گمان من، هم باید پذیرفت که حاکمان جدید سوریه مهری به ایران ندارند، و هم باید گزینه‌های موجود برای ایران را درباره وضعیت جدید سوریه، به دقت مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. از قضا، اگر شناخت ما از رویکرد آنان در بی‌مهری به ایران دقیق نباشد، در هرگونه اقدام (و حتی معامله عزتمندانه با آنان، که هیچ اشکالی در آن وجود ندارد) موفق نخواهیم بود.

 

و البته، نباید فراموش کرد در همین سال‌های اخیر حاکمان دیگری در همسایگی ما وجود داشته‌اند که نه تنها با ایران دشمن بوده‌اند بلکه این دشمنی را در عمل و بیان نیز نشان داده‌اند اما ما، با رویکرد صحیح دولتمردانه، به سمت تعامل با آنان پیش رفته‌ایم.