به گزارش تحلیل ایران ، همدان: حضور و دشمنان قسمخورده ایران دو خط موازیاند که هرگز به هم نمیرسند، دشمنان ۴۵ سالهای که بدجور چشم طمع به کشور دوختهاند و حضور که این سر میدان شکوه میآفریند و نانوشته و نامحسوس تیر کُشنده از
کمان میرهاند.
پای دشمن که وسط میآید، روز عمل هم فرا رسد جدیتر از قبل و سرسپردهتر برای وطن، روز پایبندی به آرمانها و پایبندی به آنچه برایش خونها دادیم و جانفشانیها کردیم، فرا میرسد، روزی که همقسم میشویم تا بشکند شکوه تصنعی دشمن.
حالا قرار است مابین شکستنهای پی در پی دشمن، یک نفر هم از پای نایستد و حداقل یک نفر دیگر را با خود همراه کند، از آن همراهیها که رخ در رخ دشمن و چشم در چشم یاوهگویان صندوق انتخابات را به آغوش بکشیم و تیر رأی را به چشمان دشمن بکوبیم.
اما در همهمه تکاپویی که نامش کارزاری است برای طنین نام وطن در بلندای آرزو و شکوه، دستانی به درگاه خداوند بلند میشود و درخواست عاشقانهای از برای میهن جرقه میشود، جرقهای که بذر است از خانواده امید در ذهن طلبه جوان همدانی.
میان جوانه کاشتن و امید درو کردن هم، پراید سفید همان که دیرزمانی است جز متلک بیخاصیتی و عیب و ایرادهای پس و پیش چیز دیگری نشنیده و حرفهایی که بارش شده، حد و حصر ندارد؛ مَرکبی میشود برای عرصه حضور.
فضای مجازی هم همان نوظهور و تازه به سر سفره ما نشسته، واسطهای میشود تا پیام حجتالاسلام بهمن ملائی را به گوش مردم همدان برساند، اما کدام پیام؟
«بسمه تعالی
طلبهای همدانی هستم.
هر کس به هر دلیلی نمیتونه رای بده و وسیله نداره با من تماس بگیره؛ بنده میرم دنبالشون و به یک حوزه خلوت و بدون پله میبرم و برمیگردونم فرقی بین آقا و خانم نیست با همسرم دنبالشون میرم.
تا آخرین لحظات رایگیری در خدمتم».
... همین پیام، با جملات ساده و به دور از تکلف، پل میشود تا تلفن طلبه جوان همدانی یک لحظه هم از صدا، خودش هم از پا نیفتد.
قدم و رقمی که برای وطن است و حکایتی از دلدادگی دارد آن هم به واسطه یک رسم خودمانی؛ عجیب که نه! جای بسی خوشحالی دارد که خیلیها هم همراهش میشوند تا او را در این راهی که برگزیده یاری دهند.
.....و حالا اگر مشتاق شدید راز کار دلی این طلبه جوان را بخوانید و باقی ماجرا را از زبان او بدانید، بسمالله: «وقتی پیام را گذاشتم، سیل تماسها آغاز شد، بسیاری تماس میگرفتند تا از صحت پیام مطلع شوند و بتوانند در کانالهای شخصی خودشان اطلاعرسانی کنند.
سه طلبه دیگر هم تماس گرفتند و با ما، یعنی من و همسرم و دختر دوسالهام همراه و یک مرتبه همه شهر خبردار شدند.
تا جایی که حتی از تهران و شهرستانهای استان هم تماس میگرفتند، برخی را فرزندان که کنار پدر و مادرشان نبودند تماس میگرفتند تا والدین سالمند آنها را پای صندوق ببریم.
برخی تماس میگرفتند و سوالاتی پیرامون انتخابات و صندوقهای سیار میپرسيدند، خلاصه که بازار تماسها داغ داغ بود.
مابین تمام تماسها و هماهنگیها، پیام تشکر از سوی مردم هم داشتیم، اما شکر خدا در این شلوغی به همه تماسها و درخواستها پاسخ دادیم و در نهایت، با مشارکت گروهی ۲۰۰ نفر رأی خود را به صندوق انداختند.»
بهمن ملائی ابتدای حرفش را گره زد و تماس و انتشار پیام، شوق این همراهی از برای وطن رعایت ابتدا و انتهای داستان را از او گرفته، و گویی سراپا به شوق نشسته، او بیوقفه ادامه میدهد: «در این اقدام دلی، یک ایستگاه آتشنشانی هم با ما تماس گرفت که چطور میشود صندوق
سیار را به محل کارشان ببرند، ما هم شماره تلفن صندوق را در اختیارشان قرار دادیم و از آن طرف به صندوق سیار متوسل شدیم.
چرا و چگونه و نداریم و نمیشود در کارمان نبود، مثلا افرادی که معلولیت داشتند یا سالمند بودند را با خودروی شخصی به همراه همسر و فرزندم به محل رأیگیری میبردیم و دوباره به منزل بازمیگرداندیم.
انگار مسابقه داشتیم با خودمان، مسابقهای که برای نام وطن تلاش میکردیم و هر قدم آن، شکوهی میافزود و خاری میشد در چشم دشمن.»
این طلبه همدانی هنوز نفسی چاق نکرده و کماکان پشت هم ادامه میدهد: «یک مورد تماس داشتیم که سه پیرزن به همراه دو دخترشان با همسرم تماس گرفتند و ما از خدا خواسته آنها را به حوزه انتخابیه بردیم، برای برگشت هم گفتند ما خودمان هر طور شده برمیگردیم شما به نفرات
بعدی برسید.
یا، یک پسر معلول همراه با مادرش را به مقصد و منظور رساندیم، منظوری که دلی بود و نامآشنایی، آشناتر از جان در مرکزیتاش میدرخشید.
این رفتنها و آمدنها بیخستگی ادامه پیدا کرد و در نهایت ساعت ۱۲:۳۰ شب به خانه برگشتیم. هرچند مردم هنوز زنگ میزدند و تقاضای خدمت داشتند اما حیف که ساعت رأی گیری تمام شده بود».
اراده آهنین جوان طلبه در صدایش موج میزند و با همین اراده از برگزاری دوباره این آیین نانوشته اما دلی و خدمترسانی تلفنی سخن به میان میآورد، او برای مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری هم برنامهریزی کرده و در این باره میگوید: «از قم تماس گرفتند تا چند و چون
طرح را بپرسند و قرار شد به احتمال زیاد در سراسر کشور اجرا شود و هماهنگیهایی هم در حال انجام است.
ناگفته نگذرم؛ ما به هیچ عنوان به نفع کاندیدای خاصی فعالیت نکردیم، حتی موردی بود که خانمی تماس گرفت مادر و برادر او را به شعبه اخذ رأی ببریم تا به کاندیدای رقیب کاندیدای ما رأی دهد و ما بدون در نظر گرفتن این اختلاف نظر سیاسی به این خانواده هم خدماترسانی
کردیم و هرگز برای شخص خاصی فعالیت و تبلیغ نکردیم، آخر هدف حضور است و مشارکت حداکثری.»
او یادی میکند از اقدام به موقع در بزنگاهها و يادآوری میکند: «در بزنگاهها باید پای کار باشیم و این بار قرعه به حضور حداکثری و انتخابات چهاردهمین دوره از انتخابات ریاست جمهوری رسید، خیلی هم توفیر ندارد کی و کجا، مهم این این است نامت در گنبد دوار به نام
ایرانی ثبت شود و یحتمل درخشان باشد.»
این طلبه همدانی گریزی هم میزند به فعالیتهایی در حوزه فضای مجازی و کمک این فضا، او ادامه میدهد: «قرارگاه مجازی رساء زیر نظر حوزه علمیه محل فعالیت ماست، به همین دلیل بود که این پیام را در فضاهای در اختیار منتشر کردیم و خیلی زود به دست کسانی که باید رسید.
حتی مورد داشتیم که طلبهای خودش در شعبه اخذ رأی حضور داشت و نمیتوانست همراه ما شود، بنابراین خودروی خود را در اختیار قرار داد تا به وسیله آن افرادی را به صندوق رأی ببریم.
خلاصه که چهار طلبه و خانواده خودم همراه شدند تا بتوانیم به بانوان و آقایان سالمند و ناتوان کمک کنیم.
راستش امروز هم طرح نو درانداخته برای دعوت ۶۰ درصدی که در انتخابات شرکت نکردند، طرح از این قرار است، برنامهریزی کردیم و با افراد مختلف تماس گرفتیم.
یعنی سعی میکنیم آنها را به شرکت در انتخابات دعوت کنیم، از همه میخواهیم که هر کس یک نفر را با خود همراه کند و مشارکت حداکثری محقق میشود.
گروه ما با فامیل و بستگان خود تماس میگیرند و بر اهمیت انتخاب رئیس جمهور با مشارکت بالا در انظار جهانی تأکید میکنند و حتی تبلیغ چهره به چهره هم انجام میدهیم»
امروز پراید سفید آقای ملائی همراه با خانوادهاش یک وظیفه بزرگ را به سرانجام رساندند. آنها توانستند در راستای منافع کشور و نظام مقدس جمهوری اسلامی به قول خودشان طرحی نو دراندازند.
طرحی که درس است برای همه ما، درسی که هر کوچک و بزرگی باید سرلوحه قدم و رقمش کند و راهی که به پیروزی مطلق ختم میشود.