موضوعات ‌مرتبط: سیاسی بین الملل

a/175328 :کد

چرا از نفی مذاکره به مذاکره غیرمستقیم رسیدیم؟

فارس

  شنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۴ — ۱۱:۳۴
تعداد بازدید : ۱۷   
 تحلیل ایران -چرا از نفی مذاکره به مذاکره غیرمستقیم رسیدیم؟

تجربه ناکام برجام و نداشتن اعتماد به آمریکا به دلیل خلف وعده‌های گذشته به ویژه پاره کردن توافق جامعی مانند برجام است تا ایران بر غیرمستقیم بودن شکل مذاکرات اصرار داشته باشد.

به گزارش تحلیل ایران، جامعه با سوالات و شبهات بسیاری مواجه است که بخشی از آن ذاتی هر جامعه‌ای بوده و بخشی نیز از سوی رسانه‌های دشمن به جامعه القا می‌شود. در چنین شرایطی افراد و نهادهای دغدغه‌مند موظفند به سوالات و شبهات موجود در اذهان جامعه پاسخ گویند و این یک رسالت ملی و انقلابی در راستای جهاد تبیین مورد تاکید رهبر معظم انقلاب اسلامی است.

 

نشریه پرسمان هفته تلاش دارد با احصاء سوالات و شبهات موجود در اذهان جامعه مخاطب خود گامی هر چند کوچک در راستای رسالت خویش مبنی بر پاسخگویی به سوالات، شبهات و گره‌گشایی از ابهامات و تردیدهای ذهنی مخاطبان بردارد. بی‌شک، برداشتن این گام‌نو نیازمند همیاری و همراهی فرماندهان، مدیران، مسئولان و هادیان سیاسی در ارائه انتقادات و پیشنهادات سازنده به منظور غنی‌سازی نشریه است.

پرسش اول:

 

چرا با وجود تاکید رهبری که مذاکره با آمریکا شرافتمندانه و عاقلانه نیست و با توجه به خروج یک‌جانبه ترامپ از برجام دولتمردان ما همچنان به دنبال احیای مذاکرات با آمریکا هستند؟

بیانات رهبر معظم انقلاب درباره بدبینی به آمریکا را باید بر 3 اصل اساسی دانست:

1- نگاه قرآنی ایشان به استکبار به عنوان یک مجتهد دینی.

2- نگاه مبتنی بر تجربه تاریخی بواسطه دهه ها سیاست ورزی در کسوت های مختلف.

3- نگاه مبتنی بر دانش ایشان به واسطه شناخت محیط بین الملل، ساخت داخلی آمریکا و ... .

اما اینکه با این نوع نگاه، چرا ایشان به مذاکرات با دولت آمریکا اجازه دادند باید چند نکته را مد نظر داشت:

1- تلفیق آرمان و عمل سیاسی: رهبر معظم انقلاب را می‌توان مصداق بارزی از آرمانخواهی واقع بینانه تعریف نمود که با وجود اصرار بر آرمان‌ها، تلاش نموده است با واقعیت‌ها هم ارتباط برقرار نماید.

2- حل برخی مسائل در بستر روندهای سیاسی: شرایط موجود در فضای هسته‌ای مانند اسنپ‌بک و احتمال فعال شدن مکانیسم ماشه، تقویت و بازسازی اضلاع مقاومت، گذار از دوره ماه عسل دولت آمریکا و ... را می‌توان یک زمینه برای حل و فصل برخی مسائل دانست.

3- تغییر زمینه مذاکرات: دولت آمریکا تمایل داشت ایران را در دوراهی تسلیم یا جنگ قرار دهد و شاکله تصمیم‌گیر و سیاستگذار نظام معتقد بود که مذاکره زیر فشار و تهدید نباشد. مذاکره‌ای که در آن ایران تحت فشار تحریم‌ها یا تهدید نظامی باشد، فاقد حسن نیتی است که از طرفین مذاکره انتظار می‌رود بنابراین مذاکره باید در فضای برابر و بدون اجبار انجام شود. امروزه به نظر می‌رسد زمینه بازی تغییر ملموسی نسبت به روزهای آغازین دولت آمریکا نموده است و مذاکره به صورت غیرمستقیم با آنچه طرف مقابل به عنوان دیکته مدنظر داشت تفاوت بنیادین دارد. نشریه خط‌حزب‌الله، وابسته به دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی، در گزارش خود، به این نکته مهم اشاره کرده و می نویسد «ماجرا از جایی متفاوت شد که ترامپ، در نامه‌ی خود، به نوعی از مواضع پیشین خود عقب‌نشینی کرده و نسبت به محدود شدن مذاکرات به موضوع هسته‌ای چراغ سبز نشان داد. این موضوع، در کنار تلاش سنگین دولت آمریکا برای مقصر جلوه دادن جمهوری اسلامی ایران در زمینه‌ی بالا گرفتن تنش‌ها نزد افکار عمومی دنیا و به‌خصوص مردم کشورمان، باعث شد تا جمع‌بندی بر پاسخ جمهوری اسلامی به نامه باشد.»

4- تغییر موضوع مذاکرات: نظام اسلامی همیشه تاکید داشته است که مذاکره نمی‌تواند درباره مسائل اساسی نظام باشد. هرگونه مذاکره باید در راستای منافع ملت ایران و با حفظ عزت و استقلال کشور صورت گیرد و شرافتمندانه باشد؛ مذاکره درباره موضوعاتی، چون ساختار سیاسی، مسائل دفاعی، موشکی و امنیتی برخلاف عزت و منافع یک ‌ملت است. امروزه عقب نشینی موضوعی طرف مقابل مشهود است.

پرسش دوم:

آیا ممکن است شبیه لیبی شویم؟

اول باید مشخص شود لیبی‌سازی که نتانیاهو آن را مطرح کرد به چه معناست. تضعیف لیبی از سال ۲۰۰۳ با توافق قذافی برای کنار گذاشتن برنامه‌های تسلیحاتی هسته‌ای و شیمیایی آغاز شد. قذافی تحت فشار تحریم‌های غرب و انزوای بین‌المللی، با امید به بازگشت به جامعه جهانی و رفع محدودیت‌های اقتصادی، به مذاکره تن داد. این توافق به‌ظاهر پیروزی دیپلماتیک غرب بود، اما در عمل، لیبی را از ابزارهای بازدارندگی محروم کرد و امنیت آن را متزلزل ساخت. غرب با لغو تحریم‌ها، روابط تجاری را از سر گرفت، اما تعهدات امنیتی خود را نادیده گرفت. در سال ۲۰۱۱، با بهانه‌گیری از تحولات بیداری اسلامی، ناتو تحت رهبری آمریکا با مداخله نظامی، حکومت قذافی را سرنگون و لیبی را به صحنه جنگ داخلی کشاند. فروپاشی ساختار دولتی، قدرت‌گیری گروه‌های مسلح، شبه‌نظامیان و تروریست‌هایی مانند داعش، و تجزیه عملی کشور به دو بخش شرقی و غربی، ثبات لیبی را نابود کرد. کاهش تولید نفت از ۱.۶ میلیون بشکه به زیر ۳۰۰ هزار بشکه، بحران اقتصادی، افزایش قاچاق انسان و آوارگی میلیونی، برخی از اهم پیامدهای این فروپاشی بود. این روند نشان داد که خلع سلاح یکجانبه و اعتماد به تضمین‌های غرب بدون حفظ اهرم‌های قدرت، کشورها را در برابر تغییر رژیم آسیب‌پذیر می‌کند. 

نکته مهم دیگر این که مقایسه ایران و لیبی نادیده گرفتن تفاوت‌های بنیادین ژئوپلیتیکی، امنیتی و اجتماعی میان دو کشور است. این تفاوت‌ها در چند محور کلیدی به شرح زیر است:

1- اهمیت ژئوپلیتیکی و جایگاه منطقه‌ای 

1.1. لیبی: کشوری با جمعیت کم (حدود ۶ میلیون در ۲۰۱۱)، اقتصاد تک محصولی (نفت)، و نفوذ منطقه‌ای محدود. قذافی پس از دهه‌ها تنش با غرب (مانند بحران لاکربی)، در انزوای دیپلماتیک به سر می‌برد.

1.2. ایران: با جمعیت ۸۵ میلیونی، اقتصاد متنوع‌تر، و نفوذ عمیق در خاورمیانه (از طریق محور مقاومت در لبنان، سوریه، یمن، و عراق)، به یک قدرت منطقه‌ای تبدیل شده است. ایران همچنین تنگه هرمز را کنترل می‌کندکه بخش اعظمی از ترانزیت نفت جهان از آن می‌گذرد. این عوامل، هزینه‌های مداخله خارجی را برای غرب به شدت افزایش می‌دهد.

2- ساختار حکومتی و انسجام داخلی 

2.1. لیبی: حکومت قذافی یک دیکتاتوری شخص‌محور مبتنی بر قبیله بود. پس از سقوط او، جامعه قبیله‌ای لیبی به سرعت متلاشی شد.  

2.2. ایران: نظام جمهوری اسلامی با محوریت ولی فقیه ترکیبی از نهادهای ساختارمند و قوی است؛ تکیه‌گاه اسلام شیعی و شبکه‌های نفوذ عمیق اجتماعی مانند نهادهای مذهبی، بسیج و ... دارد که بواسطه ساختار قوی، هدایت‌های داهیانه رهبری حکیم و در صحنه بودن مردمی بصیر فروپاشی آن را نامحتمل می‌کند.

3. ساختار نظامی و توان بازدارندگی 

3.1. لیبی: ارتش لیبی تحت سلطه قذافی ضعیف، فاقد انسجام، و وابسته به خرید تسلیحات خارجی بود. پس از لغو تحریم‌ها، لیبی نتوانست توان دفاعی خود را بازسازی کند.  

3.2. ایران: دارای ساختار نظامی دوگانه(ارتش + سپاه پاسداران) با تمرکز بر «بازدارندگی نامتقارن» (موشک‌های بالستیک، نیروهای متحد در جبهه مقاومت، جنگ سایبری و ...)، درس‌های استراتژیک از تجربه جنگ ۸ ساله با عراق، خودکفایی نسبی در تولید تجهیزات دفاعی است.

4. دینامیک مذاکرات و رویکرد آمریکا  

4.1. ایران: مذاکرات ایران با آمریکا، در زمینه برنامه هسته‌ای، پیچیده‌تر و طولانی‌تر بوده و ایران تأکید داشت و دارد که مذاکرات صرفاً بر برنامه هسته‌ای متمرکز باشد و حاضر به بحث درباره سیاست‌های منطقه‌ای یا برنامه موشکی نیست.  

4.2. لیبی: در مقابل، مذاکرات لیبی با آمریکا کوتاه‌مدت‌تر بود و این کشور به سرعت به شرایط تحمیل‌شده، مانند تحویل مظنونان بمب‌گذاری لاکربی و رها کردن برنامه سلاح‌های کشتار جمعی، تسلیم شد.

به موارد ذیل می‌توان تاب آوری اقتصادی طرفین، شرایط متحدین سیاسی، پایداری ساختاری در مقابل بحران ها، استفاده ایران از تجارب تاریخی مانند لیبی و ... را به عنوان تفاوت‌های بنیادین لیبی با جمهوری اسلامی افزود و آنها را تبیین نمود.

پرسش سوم: 

حالا که مذاکرات را پذیرفته‌ایم چرا غیرمستقیم باشد؟ آیا موجب اتلاف وقت نمی‌شود؟ مذاکره مستقیم و غیرمستقیم چه تفاوتی باهم دارند؟

نکته اول؛ بحث مستقیم یا غیرمستقیم بودن مذاکرات از دیدار ترامپ و نتانیاهو آغاز شد. دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، در اظهارات خود ادعا کرد که قرار است «روز شنبه(1404/01/23) با ایران به‌صورت مستقیم و در سطح بسیار بالا دیدار داشته باشد» اما در فضای واقعی دیپلماسی، مذاکرات به صورت غیرمستقیم برگزار شد. ادعای ترامپ درباره گفت‌وگوی مستقیم، در حقیقت نوعی تاکتیک رسانه‌ای برای کاستن از فشارهای داخلی آمریکاست. دولت او در هفته‌های اخیر به دلیل ناتوانی در بازگرداندن ایران به میز مذاکره در چارچوب خواسته‌های یک‌جانبه، شکست در ائتلاف‌سازی منطقه‌ای، و خنثی‌شدن طرح فشار حداکثری و ... با انتقادهای گسترده‌ای در داخل آمریکا و حتی در بین متحدان سنتی خود روبه‌رو شده است.

 نکته دوم؛ در عرف روابط بین‌الملل، مذاکره غیرمستقیم زمانی اتفاق می‌افتد که یکی یا هر دو طرف، به دلیل ملاحظات سیاسی، حیثیتی، هویتی یا امنیتی، حاضر به گفت‌وگوی رودررو نباشند. این نوع مذاکره معمولاً با حضور یک کشور یا نهاد میانجی انجام می‌شود که پیام‌ها را منتقل کرده و فضای گفت‌وگو را حفظ می‌کند. در مذاکره غیرمستقیم، دو شکل رایج وجود دارد:

1- دو طرف در مکان‌های جداگانه هستند و پیام‌ها از طریق واسطه منتقل می‌شود.

2- هر دو در یک ساختمان هستند ولی در اتاق‌های جداگانه‌اند و باز هم واسطه انتقال‌دهنده دیدگاه‌هاست.

نکته سوم؛ مزایای مذاکره غیرمستقیم را می توان در موارد ذیل خلاصه نمود:

اولین دلیلی که موضع ایران را نسبت به مذاکره مستقیم، زاویه بخشیده و موجب می‌شود تا ایران بر غیرمستقیم بودن شکل مذاکرات اصرار داشته باشد، تجربه ناکام برجام و نداشتن اعتماد به آمریکا به دلیل خلف وعده‌های گذشته به ویژه پاره کردن توافق جامع‌ای مانند برجام است که با قطعنامه2231 شورای امنیت سازمان ملل هم تائید رسمی شده بود اما دیدیم که نه تنها آمریکا به تعهدات خود وفا نکرد بلکه ترامپ ساختارشکنانه و یک طرفه از آن خارج شد و بنای فشار حداکثری را بنیان نهاد. به همین واسطه برای ایران، کارآمدی مذاکره مقدم بر شکل آن است.

دومین دلیلی که باعث گزینش مذاکرات غیرمستقیم از سوی ایران شده، این است که به نظر می‌رسد مذاکرات غیرمستقیم فرصت احراز کنترل بیشتر بر افکار عمومی را برای ما فراهم می‌کند؛ چرا که دور از منطق نیست اگر تصور شود طرف مقابل در صورت مستقیم بودن مذاکرات، دست به جهت‌دهی مطالبات ایرانیان و متعاقب آن، تحت فشار قرار دادن تیم مذاکراتی ایران بزند و با این مهندسی، زمینه را برای حصول بیشتر خواسته‌هایش فراهم آورد. طرف مقابل می‌تواند با مذاکره مستقیم، میان خواسته‌های خود و خواسته‌های ایران، دو قطبی «عقلانیت – ضد عقلانیت» ایجاد کند و سبب شود تا هرگونه «مواجهه با زیاده‌خواهی» آمریکا از سوی جمهوری اسلامی به مثابه دگماتیسم بی‌حاصل در افکار عمومی ایران بازخوانی و بازنمایی شود.

لازم به ذکر است که آنها با عملیات اغواگرانه رسانه‌ای و شناختی از قبل جامعه و اقتصاد کشور را به مذاکرات و نتیجه آن منوط و مشروط کرده‌اند. 

سومین دلیلی که مذاکره مستقیم را در چشم ایران ناموجه جلوه می‌دهد، تقصیر آمریکا در هدم کارآمدی برجام است. اگر ایران بپذیرد با آمریکا، مستقیم وارد مذاکره شود، در واقع همه آنچه به درستی درباره نقش مخرب واشنگتن در انحراف و سرانجام ناکارکردی برجام، در تمام این سال‌ها اعلام داشته، از اعتبار می افتند و صرفاً تلاشی ایدئولوژیک برای خاطی‌نمایی از آمریکا به عنوان دشمن سنتی، بازنمایانده می‌شوند.

چهارمین دلیلی که باعث شد ایران شیوه غیرمستقیم را در مذاکرات دور اخیر با آمریکا برگزیند، این است که نمی‌خواهد تحت فشار مذاکره نماید و قرار نیست میز مذاکره و شکل و شیوه آن را آمریکا به صورت تحکمی بچیند.

پنجمین دلیلی که باید به آن توجه کرد، عدم اعتماد میان ایران و آمریکا است. استفاده از یک واسطه مانند عمان که سابقه خوبی در میانجی‌گری بین ایران و آمریکا دارد، می‌تواند تا حدی مشکل اعتماد را حل کند.

پرسش چهارم:

چه سناریوهایی برای آینده مذاکرات تصور می‌کنید؟ آیا ممکن است آمریکایی‌ها یا نیروی نیابتی آن‌ها، یعنی رژیم صهیونیستی به ایران حمله کنند؟

در یک دسته‌بندی کلی می‌توان سناریوهای فرضی زیر را برای آینده مناسبات و روابط با آمریکا متصور شد:

1- سناریو خوش بینانه با تمرکز بر ایجاد توافق و پایبندی طرفین.

۲- سناریو بدبینانه حداقلی مبنی بر شکست توافق و مذاکره و ورود به تقابل محدود و به صورت نقطه ای از سوی طرفین.

۳- سناریوی بدبینانه حداکثری مبنی بر شکست توافق و مذاکره و ورود به تقابل گسترده نظامی و جنگ پر شدت.

۴- سناریوی جنگ ترکیبی شامل ترور، تشدید تحریم‌های اقتصادی و ... با کمک رژیم صهیونسیتی در هر دو سطح توافق یا عدم توافق.

۵- سناریوی فریز تنش در طرفین مبتنی بر نظریه جنگ در منطقه خاکستری در هر دو سطح توافق یا عدم توافق.

در پاسخ به این پرسش، لازم است تحلیلی از روابط بین الملل، مواضع سیاسی و تحولات امنیتی مورد بررسی قرارگیرد. در پاسخ به اینکه آیا ممکن است آمریکایی‌ها با ایران به یک رویارویی مستقیم برسند؟ چند نکته کلیدی مهم قابل توجه است:

نکته اول مبتنی بر تجربه تاریخی؛ ایران و ایالات متحده دهه‌هاست که اختلافات عمیق سیاسی، امنیتی و اقتصادی دارند. با این حال، رویارویی‌های مستقیم نظامی بین دو کشور نادر بوده و معمولاً از ابزارهای غیرمستقیم (مانند تحریم‌ها، اقدامات سایبری، یا حمایت از نیروهای متحد) استفاده شده است. تاریخچه روابط ایران و آمریکا نشان می‌دهد که حتی در دوران تنش‌های شدید، دو طرف از ورود به درگیری مستقیم نظامی پرهیز کرده اند.

نکته دوم مبتنی بر هزینه - فایده؛ هرگونه درگیری مستقیم با ایران به دلیل توانایی‌های دفاعی و بازدارندگی این کشور (مانند موشک‌های بالستیک، نیروی انسانی، و متحدان منطقه‌ای) می‌تواند پیامدهای گسترده اقتصادی، امنیتی و انسانی برای منطقه و جهان داشته باشد. این عوامل ممکن است حمله نظامی را به گزینه‌ای پرهزینه و کم احتمال تبدیل کند.

نکته سوم مبتنی بر راه حل جایگزین با توجه به هزینه بالای رویارویی مستقیم؛ در این رویکرد افزایش فشارهای اقتصادی، اقدامات سایبری، تشدید تنش‌ها با استفاده از ظرفیت نیروهای متحد و ... به عنوان جایگزین مفروض داشته می‌شود.

درباره رژیم صهیونیستی دو خوانش متفاوت وجود دارد:

خوانش اول؛ صهیونیست‌ها را مخالف مذاکرات تعریف می‌نماید و ابراز می‌دارد که ممکن است خودسرانه برای برهم‌زدن توافق دست به اقدام نظامی مستقیم بدون تایید آمریکا بزند. این نگاه یک خوانش ناقص است که اختلافات صهیونیست‌ها با آمریکا را یک اختلاف راهبردی می‌داند.

خوانش دوم؛ این نگاه هر چند تفاوت بین صهیونیست‌ها و آمریکایی‌ها را متصور می‌داند ولی اختلافات احتمالی را شکلی می‌داند و ابراز می‌دارد که ممکن است در صورت نیاز آمریکایی‌ها، از ظرفیت صهیونیست‌ها جهت یک اقدام نظامی استفاده شود. 

با اینکه احتمال تنش مستقیم با توجه به بازدارندگی نیروهای مسلح امری با احتمال کم فرض می‌شود ولی باید در نظر داشت که ایران در عین پیگیری مذاکرات، تلاش دارد خود را در حوزه آفندی و پدافندی و آمادگی دفاعی تقویت نماید و هر تهاجم یا شیطنتی را بر مبنای بیانات رهبر معظم انقلاب مبنی بر موازنه در تهدید کلامی و پاسخ عملی، قاطعانه پاسخ گوید.

پرسش پنجم:

راهکارهای تحقق شعار سال در سپاه و بسیج چیست؟

قطعا سپاه و بسیج نقشی مهم در تقویت سرمایه‌گذاری در تولید دارند. در یک دسته بندی کلی بخشی از راهکار کلیدی سپاه و بسیج در تقویت سرمایه گذاری در تولید به شرح زیر است:  

1- راهکارهای حمایتی مانند حمایت از طرح‌های دانش بنیان و فناورانه، حمایت از کسب وکارهای کوچک و افزایش فرصت‌های شغلی محلی و ...   

2- راهکارهای آموزشی و تبیینی مانند برگزاری دوره‌های آموزشی تخصصی با هدف توانمندسازی نیروی انسانی و بهبود کیفیت تولید.

3- راهکارهای انگیزشی مانند تلاش برای مشارکت مردمی در سرمایه گذاری با هدف استفاده از سرمایه‌های خرد مردم در پروژه‌های کلان سرمایه گذاری.  

4- همکاری با دانشگاه‌ها و مراکز علمی جهت سوق دادن دانشگاه‌ها به سمت مسئله محوری و محصول محوری در تولید.  

5- حمایت از تولیدات داخلی با هدف تقویت خودکفایی در تولید قطعات و تجهیزات استراتژیک.  

6- ایجاد مراکز زودبازده و کوچک تولیدی با هزینه کم و بازدهی سریع توسط ساختارهایی مانند بسیج سازندگی.

7- تقویت امنیت به عنوان پیش نیاز سرمایه گذاری و حضور فعال در حوزه امنیت اقتصادی و مقابله با اخلال‌گری‌ها.

8- حمایت از نخبگان و تجاری‌سازی ایده‌ها با مسائلی مانند دعوت از فناوران برای حل چالش‌های تولیدی و ارزآوری از طریق صادرات.  

9- برگزاری رویدادهای ملی برای جذب سرمایه گذار و شناسایی طرح‌های نوآورانه.  

10- ایجاد شبکه‌های ارتباطی بین تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان با هدف بهبود زنجیره عرضه و تقویت بازار داخلی.  

11- اجرای پروژه‌های عمرانی و زیرساختی با هدف - توسعه زیرساخت‌های مورد نیاز تولید در مناطق محروم. 

12- تشکیل قرارگاه‌های جهادی برای حل مسائل تولید با تمرکز بر حل چالش‌های اقتصادی با مشارکت گروه‌های جهادی.  

13- همکاری با نهادهای ناظر برای ایجاد ثبات در قیمت‌ها و کاهش فشار بر تولیدکنندگان.

پرسش ششم:

اینکه برخی از نیروهای نزدیک به دولت از سرمایه گذاری آمریکا در پساتوافق صحبت می کنند چقدر صحیح است؟ آیا اصلا امکان سرمایه گذاری 1000 میلیاردی آمریکا آن گونه که برخی رسانه‌ها نوشتند وجود دارد؟

هرچند موضوع سرمایه‌گذاری از سوی آمریکایی‌ها در ایران از سوی برخی مقامات دولتی و یا چهره‌های سیاسی نزدیک به دولت مطرح شده، اما در پاسخ به سوال ابتدا باید نسبت به تحقق یک هزار میلیارد دلار سرمایه گذاری آمریکا در ایران، امکان سنجی نمود. بر این اساس چند نکته مهم مورد تاکید است:

نکته اول: توان اقتصادی آمریکا: حجم تولید ناخالص داخلی آمریکا چیزی حدود ۲۹ تریلیون دلار می‌باشد. بنابراین در ظاهر این رقم برای آمریکایی‌ها مبلغ چندانی نیست. اما مسئله این‌جاست که حتی دولت‌هایی که نزدیک‌ترین روابط اقتصادی را دارند، سرمایه‌گذاری مستقیم ۱۰۰۰ میلیارد دلاری انجام نمی‌دهند، چه برسد به دولت‌هایی که روابط خصمانه دارند. مگر این که دست نشانده بوده یا به نوعی شکل اخاذی باشد. در خصوص خود دولت امریکا، تاکنون در هیچ کشور به صورت مستقیم این حجم از سرمایه‌گذاری را در کوتاه مدت انجام نداده است.

نکته دوم: مانع تحریم‌ها: تحریم‌ها مانع مهم بر سر سرمایه‌گذاری آمریکا در ایران است. ترامپ ممکن است ساختارشکن باشد اما قانون‌شکن نیست و اساسا به دلیل نظارت‌کنگره نمی‌تواند هم باشد. قوانین تحریمی همچون تار عنکبوت در ساختار قانونی کنگره و سنا پیچیده است و به راحتی امکان عبور از آنها نیست‌. همچنان که بعد از برجام شرکت‌های هواپیمایی آمریکا به علت همین قوانین قادر به فروش محصول به ایران نبودند.

نکته سوم: ظرفیت اقتصادی ایران: کل تولید ناخالص داخلی ایران ۴۰۰ میلیارد دلار است. این اقتصاد با چنین مشخصاتی قادر به جذب چنین سرمایه‌ای در کوتاه مدت نیست. برای مقایسه خوب است بدانید که چینی‌ها در قرارداد ۲۵ساله با ایران نهایتا ۴۰۰ میلیارد دلار پيش‌بيني کرده‌اند. 

نکته چهارم: چالش مطلوبیت شرایط داخلی برای سرمایه‌گذاری خارجی: پیش‌فرض مدعیان چنین گزاره‌ای این است رفع تحریم، شرط کفایی است، یعنی اگر تحریم‌ها رفع شود، امکان ۱۰۰۰م.د سرمایه‌گذاری در داخل کشور فراهم می‌شود. این در حالی است که عامل عدم موفقیت ایران در جذب سرمایه خارجی، تنها ریسک سیاسی و تحریم‌ها نیست. اتفاقا مانع مهم‌تر بی‌ثباتی و ناپایداری سیاست‌ها و قوانین داخلي، عدم شفافیت، صعوبت فضای کسب و کار، تودرتویی نهادی، امنیت سرمایه و ... است. بنابراین با فرض کاهش تحریم‌ها، شرایط داخلی کشور، وضعیت مطلوبی برای ایجاد اطمینان در سرمایه‌گذار خارجی ندارد. توجه شود که گام اول در جذب سرمایه خارجی، مطلوب بودن شرایط و فضای کسب‌وکار در داخل کشور است. لذا با این شرایطِ فضای اقتصادی در داخل کشور، امکان ورود این حجم از سرمایه به کشور متصور نیست.

نکته پنجم: موانع هویتی، سیاسی و لابی‌گری صهیونیستی: به جز واقعیت‌های اقتصادی، تناقضات هویتی و ماهیتی آمریکا با ملت ایران و موانع مهم سیاسی و لابی‌های صهیونیستی در کشور آمریکا به گونه‌ای است که نخواهد گذاشت تا این حجم از سرمایه وارد ایران شود. خود ترامپ بارها بایدن را برای برداشتن موانع فروش نفت ایران شماتت کرده و مدعی او شده که چرا به ایران تنفس اقتصادی داده است؛ اکنون چگونه امکان دارد خود او بانی ثروتمند شدن ایرانیان شود؟

نکته نهایی اینکه؛ با این تفاصیل، کاملا مشخص است که ادعای سرمایه گذاری ۱۰۰۰میلیارد دلاری امریکا، از جنس گلابی‌های برجام است. اما سخنی مهم با مدعیان چنین گزاره‌های نادرست، این است که دولت و جریانات سیاسی داخل کشور، اگر به خوش‌بینی مفرط، پیرامون فضای مذاکرات دامن بزنند و در ادامه عاملان مشروع و غیر‌مشروع اقتصادی، مابه‌ازای میدانی مذاکرات را حس نکنند، در این صورت انتظارات سیاسی، به سرعت و با امواج سهمگین از گذشته بر می‌گردد و همه سقف‌های گذشته را یکی پس از دیگری طی نموده و به سهولت سقف‌های جدیدی را تشکیل خواهند داد. و در این صورت منافع ملی در مقابل منافع حزبی، ذبح می‌گردد.

این خاصیت پروسه مذاکرات است که در شرایط عدم مدیریت انتظارات سیاسی و تهییج افکار عمومی، منجر به خروج رابطه اقتصاد و سیاست از حالت تعادل می‌گردد. این را هم توجه کنیم که وقتی نرخ ارز در اقتصادی به بیرون(مذاکرات) مشروط شد، هیچ سرمایه‌گذاری به آن اقتصاد اطمینان نخواهد کرد. بنابراین، رسالت مهم جریانات سیاسی، کنترل فضای انتظارات سیاسیِ حاکم بر مذاکرات است، نه اینکه با مواضعی نادرست(مثل سرمایه‌گذاری ۱۰۰۰م.د آمریکا در ایران) حس خوش‌بینی و ذوق‌زدگی ایجاد کنند. اینکه رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیرشان(1404/01/26) با جمعی از مسئولان ارشد سه قوه تاکید فرمودند: «سعی کنید مسائل کشور را به این گفتگوها گره نزنید؛ این تأکید من است. اشتباهی که در برجام کردیم، اینجا تکرار نشود» در همین راستای مدیریت فرآیند مذاکرات است تا دشمن با وارونه‌نمایی و اغواگری و دروغ‌بافی نتواند اقتصاد کشور را به مذاکره و نتیجه آن هر چه که باشد، مشروط و منوط نماید.

                               

  فارس
 
  آدرس ایمیل :
  آدرس سایت/وبلاگ:
مذاکرات     آمریکا     ایران     غیر مستقیم        


  ارسال نظر جدید:
      نام :        (در صورت تمایل)

      ایمیل:      (در صورت تمایل) - (نشان داده نمی شود)

     نظر :