به گزارش تحلیل ایران ،در فضای اختناق هارونی، در آن عصری که تاریخ روایت میکند «وَ سَیفُ هارونَ یُقَطِّرُ الدَّم» – خون میچکد از شمشیر هارون – و در ادامه جهاد امامان شیعه، مردی طلوع کرده که نامش علیابنموسیالرضا است. عمر مبارکش ۵۵ سال بود؛ در سالهایی که
هارون و پسرش خلیفهی عباسیان بودند، او متفکر دوران، امام جامعه و پرچمدار مبارزه با طاغوتیان و ظالمان بود. این مبارزه اما، نه یک قیام مسلحانه، بلکه جهادی بود مبتنی بر حکمت، صبر و تبیین و روشنگری. هارون، که شمشیرش از خون حقطلبان آغشته بود، کوشید با قتلعام
و سرکوب، هر ندایی را که مشروعیت حکومتش را زیر سؤال میبرد خاموش کند. در این میان، امام رضا (علیهالسلام) نه با شمشیر، بلکه با کلام، در جهتِ روشن حقیقت گام برمیداشت. ایشان با ایجاد حلقههای علمی و مناظرات، از هر فرصتی بهره بردند تا پردههای ظلم را کنار زده
و استبداد عباسی را به چالش بکشند.
پس از مرگ هارون، مأمون با سیاستی جدید به میدان آمد. او دریافت که سرکوب مستقیم امامان شیعه، نهتنها ثبات خلافت را حفظ نمیکند، بلکه موجب تقویت جریان مقاومت در میان مردم میشود. ازاینرو، تصمیم گرفت امام رضا (علیه السلام) را به دربار خود فرا بخواند. او امام
را از مدینه به مرو آورد و با اعطای ولایتعهدی، ایشان را در محاصره سیاسی و تبلیغاتی قرار داد. اما سفر امام رضا (علیه السلام) از مدینه تا مرو، صرفاً یک انتقال جغرافیایی نبود، بلکه حرکت ایشان، مبارزهای هوشمندانه در برابر طاغوت عباسی محسوب میشد. مأمون عباسی،
در پی آن بود که امام را از بستر ارتباط مردمی دور سازد و با گماردن ایشان در منصب ولایتعهدی، مشروعیت حکومت خود را افزایش دهد. با این حال، امام رضا (علیه السلام) از هر فرصتی برای حضور در میان مردم و تقویت جریان امامت استفاده کرده و این سفر طولانی را به بستری
برای ارشاد عمومی تبدیل نمودند.
مأمون آگاهانه مسیر حرکت امام را بهگونهای تنظیم کرده بود که شهرهای مهمی چون کوفه و قم، که به محبت اهلبیت شناخته میشدند، معبر نباشند. اما امام رضا (علیه السلام) حتی در شهرهایی که از پیش برای کنترل جریان امامت انتخاب شده بودند؛ فرصتهای جدیدی برای ارتباط
با مردم خلق کردند. در اهواز، ایشان آیات امامت را نمایان ساختند. در بصره، دلهای نامهربان را به سوی محبت اهلبیت متمایل کردند؛ و در نیشابور، حدیث گرانبهای سلسلةالذهب را به یادگار گذاشتند؛ حدیثی که بهعنوان یکی از مهمترین آموزههای توحید و ولایت در جهانبینی
اسلام شناخته میشود.این حدیث، نهتنها بیانگر جایگاه توحید در اندیشه اسلامی بود، بلکه در واقع پاسخ مستقیم به تلاشهای مأمون برای محدود ساختن نقش امام در جامعه محسوب میشد. مأمون میکوشید امام را صرفاً یک مقام حکومتی نشان دهد، اما امام رضا (علیه السلام) با تأکید
بر ارتباط مستحکم میان توحید و امامت، حقیقت را آشکار کردند: «کلمه لالالهالله حصنی و شرط ورود به این حصن حصین لا زمان و لا مکان، تمسک به ولایت است.»
در طول سفر، امام نهتنها آموزههای دینی را ترویج میکرد، بلکه آیاتی را نیز آشکار ساختند که به تقویت جایگاه ایشان در میان مردم انجامید. در نهایت، هنگامی که به مرو رسیدند، مأمون تلاش کرد تا ایشان را در حصار دستگاه خلافت محصور کند. اما امام رضا (علیه السلام)
هر فرصتی را غنیمت شمرده و حضور خود را در میان مردم تثبیت کردند؛ درست همانطور که در سایر منازل سفر، حصارهای سیاسی را شکستند.
مبارزه امام رضا (علیه السلام) با طاغوت، نه یک جنگ فیزیکی بلکه یک جهاد فکری و اجتماعی بود. ایشان با ایجاد پیوندهای عاطفی و معنوی میان خود و مردم، حکومت عباسی را در یکی از مهمترین پایههای قدرتش، یعنی مشروعیت مردمی، به چالش کشیدند. مأمون میخواست این پیوند
قطع شود، اما امام هر گام را به فرصتی برای تقویت این رابطهی ولایی تبدیل کردند.
سفر مدینه تا مرو، در واقع بازتابی از راهبری الهی امام رضا (علیه السلام) بود، راهبریای که نهتنها در همان زمان، بلکه تا امروز همچنان الهامبخش مبارزات حقطلبانه است. این سفر نشان داد که حتی در سختترین شرایط سیاسی، میتوان با هوشمندی، مردم را به سوی حقیقت
هدایت کرد و در برابر طاغوت، از طریق مجاهدت آگاهانه، تبیینگری، گفتگو و ارتباط، مقاومتی پایدار شکل داد.