معمولا در حوزه اقتصاد، افراد مایل به نوعی فعالیت هستند که بیشترین سود و فایده را برای آنها ممکن سازد. بنابراین در میان امکانهای مختلف عمل اقتصادی، گزینهای را انتخاب میکنند که بیشترین منفعت ممکن را به آنها برساند. بطوریکه سرمایه
آنها را بیشتر کند و اطمینان بالایی به آنها در تداوم این سودرسانی بدهد. بنابراین عمل اقتصادی بهینه، انتخاب بهترین و پایدارترین کار اقتصادی است.
اما شاید از این زاویه به حوزه سیاسی، کمتر نگاه کرده باشیم. اگر پرسش آن باشد که عمل سیاسی بهینه چیست، پاسخ چه خواهد بود. نفع مردم در حوزه سیاسی چیست؟ شاید تا کنون بیشتر در خصوص منافع سیاستمداران و نخبگان سیاسی حرف زده شده باشد
یا در موردش چیزی شنیده باشیم، اما اکنون میخواهیم بفهمیم، منفعت مردم در حوزه سیاسی چه چیزی می تواند باشد؟ پس از آن است که میتوان در خصوص انتخاب نقطه بهینه عمل سیاسی حرف زد.
به نظر میآید برای پاسخ به این سوال لازم است، ابتدا ببینیم آیا سیاست هم میتواند مانند اقتصاد، چیز ملموس و حسپذیری به مردم عطا کند یا خیر؟ طبیعی است اگر کالای سیاسی مانند کالای اقتصادی چنین ملموس و حسپذیر بود، حتما در موردش
بیشتر شنیده بودیم یا صحبت میشد یا ذهنیتمان در مورد کالای سیاسی، به عنوان چیزی لوکس -که تنها در اختیار طیفی از نخبگان، مسئولان و سیاست پیشه گان است-، نبود.
با این حال چه بدانیم چه ندانیم، همه ما کم و بیش از این کالای به ظاهر دسترسناپذیر بهرهمند هستیم و شاید اگر بیشتر و بهتر در موردش میدانستیم، میتوانستیم برای بهرهمندی بیشتر از آن، عمل سیاسی بهینه داشته باشیم. اگر حد وسط همه
تعاریف موجود در خصوص سیاست را جمع کنیم، مفهوم قدرت، خودنمایی میکند. قدرت خود نیز به معنای توانایی افراد در اثرگذاری روی چیزها و دیگران معنا شده است. بنابراین هر که قدرتش بیشتر باشد، توانایی اثرگذاریش هم بیشتر است.
پس بهرهمندی بیشتر از این کالای سیاسی، به معنای اثرگذاری بیشتر روی چیزها و افراد دیگر است. با این حساب طبیعی است افراد دست به عملی بزنند که توان تاثیرگذاری و اعمال قدرت بیشتری به آنها بدهد. توانی که بتواند مسائل سخت و به ظاهر
لاینحل زندگیشان را رفع و رجوع کند. چیزهایی که در صورت عدم آگاهی به وجود چنین توانی، میپنداشتند جبری بوده و باید سختی و رنج آن را تحمل کنند.
مسأله ولی درست از وقتی شروع میشود که بعد از این آگاهی، افراد باید دست به انتخاب یک عمل سیاسی بزنند. کالاهای موجود در بازار سیاست هم برای برگزیده شدن کم نیستند. انتخابی که میتواند افراد را از مواهب سیاست بهرهمند کند یا به گونهای
معکوس قدرت آنان را کمتر کرده و یا بیاثر سازد. عمل سیاسی به این معنا شاید مهمترین و کانونیترین امکان تغییر اوضاع زندگی افراد باشد.
شاید افراد با پیدا کردن نقطه بهینه اقتصادی بتوانند در «احوال» شخصی زندگی خود تغییرات مثبت ایجاد کنند، اما برای تغییر «اوضاع» زندگی خود، حتما نیاز به پیدا کردن نقطه بهینه سیاسی دارند. اگر وضعیتی که در آن زندگی افراد جریان دارد،
معیوب و مشکل دار باشد، مطمئنا، احول شخصی زندگی آنان بیگزند نخواهد ماند. افراد میتوانند با پیدا کردن نقطه بهینه سیاسی، روی «وضعیتی» که درون آن زندگی شان را بنا کردهاند، تاثیر مثبت بگذارند.
در بازار سیاست، کالاهایی وجود دارد که فقط معطوف به احوال شخصی مردم است و علی الظاهر میخواهد قدرت آنان را در احوال شخصیشان بیشتر کند. این کالاها مساحت تاثیرگذاری و قدرت افراد را در چارچوب خانههای شخصیشان تعریف میکند. در خارج
از آن گویی افراد عناصری بیگانه از زندگی عمومی هستند، و به قول آن گفته معروف، آنها را باید از وضعیت خانهشان بشناسیم نه بیرون از آن.
گمان میکنم در بازار سیاسی فعلی، گفتارهایی که تنها احوال شخصی افراد را ملاک قرار میدهند و برای تبدیل شدن به گزینه انتخاب، مدام بدبختیهای خصوصی و جزئی زندگی مردم را برای آنها واگویه میکنند، خواسته یا ناخواسته قدرت و توان اثرگذاری
واقعی آنان را، روی اوضاع کلی جامعه به کمترین حد ممکن میرسانند. در این بازار اما کالاهای دیگر هم هست که هدفشان تغییر اوضاع زندگی است. پنجره انتخاب این فرصتها همیشه باز نیست اما در دسترسترین گزینه برای قدرتمند شدن و اثرگذاری بیشتر و پایدارتر مردم است. انتخابات،
بهترین فرصت برای انتخاب نقطه بهینه عمل سیاسی است.